عارف قزوینی میهن دوست بنام ایران زمین
آن چنان به ایران علاقه مندم که حتی تمام بهشت را با یک وجب از خاک ایران عوض نمی کنم. «عارف قزوینی» |
عارف قزويني (ابوالقاسم) شاعر، روشنفكر و مبارز میهن دوست ایران ،دوم بهمن 1312 (22 ژانویه 1934) درگذشت. از آنجا که فوت او در شب دوشنبه دوم بهمن روی داده بود برخی مورخان یکم بهمن (21 ژانویه 1934) را سالروز وفات وی درج کرده اند. عارف [متولد 1882 میلادی] كه هنگام مرگ 52 سال داشت در همدان و در جوار گورگاه ابوعلی سینا دانشمند بنام ایران مدفون شده است. اشعار و تصنیف های عارف شعار مبارزان راه دمکراسی و مشروطیت ایران قرار گرفت ازجمله شعر «از خوان جوانان وطن لاله دمیده ...» خود نیز در تهران به این مبارزان پیوسته بود. وی که مردی احساساتی و عاطفی بود در پی یک رنجش، برای مدتی جلای وطن کرده و به استانبول رفته بود. عارف سالهای آخر عمررا در همدان و در گوشه گیری بسربرد. بر بسیاری از اشعار او آهنگ موسیقی ساخته شده است. درباره ی ِ موسیقیدان بودن او باید دانست که وی نخستین کسی است که در ایران کنسرت برگزار کرد . کنسرتهایی که در آن او خود هم تصنیف می سرود ، هم آهنگ می ساخت ، هم ساز می زد و هم با صدایی زیبا آن تصنیف را می خواند . آنچه این کنسرت ها را تاریخی و جاودان کرده است ، شعرهایی است که در آنها خوانده می شد ، شعرهایی همه درباره ی ِ وطن ، آزادی ، بیداری و ... . عارف خود چنین نوشته است :
"اگر من هیچ خدمتی دیگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم ، وقتی ، تصنیف وطنی ساخته ام که ایرانی از ده هزار نفر ، یک نفرش نمی دانست وطن یعنی چه ؟ تنها تصور می کردند وطن ، شهر یا دهی است که انسان در آنجا زاییده شده باشد !... جنگ حیدری و نعمتی هم از میان نرفته است و اهل یک محله با اهل محله ی ِ دیگر مانند آلمان و فرانسه در جنگند ، خصومت بچه های چاله میدان با لوطی های سنگلج در سر حرکت دادن نخله تکیه ی ِ حاجی رجبعلی ، موضوع بحث است . جنگ جهانگیر که مدتی است شروع کرده ...اسباب حیرت مردمان شده در صورتی که این نفاقهای داخلی ما صدها سال است که موجودند " .
وطن پرستی او را می توان به دو دوره تقسیم کرد : 1 – از مشروطه خواهی و کسب عنوان شاعر ملی تا طرفداری از نهضت جمهوری ( 1288 تا 1304 شمسی ) 2 – از جمهوری خواهی تا نارضایتی از رضاشاه ، تبعید به همدان و انزوا و مرگ ( 1304 تا 1312 شمسی )
عارف در باره ی ِ هنرمندی خویش چنین می نویسد : "بدانید من زود می میرم ، اما مادر ایران قرنها مانند من پسری به وجود نخواهد آورد زیرا طبیعت چهار پنج چیز به من داده که یحتمل در گذشته و آینده همه ی ِ آنها را به یک نفر نداده و نخواهد داد . خیلی به ندرت واقع می شود که یک نفر هم استاد موسیقی باشد ، هم خواننده ای بی نظیر ، هم اول آهنگساز یعنی مبتکر در آهنگ ، هم شعر ساز و هم گذشته از همه ی ِ اینها به قدری علاقه مند به وطنش باشد که جان خود را در راه آن اینطور تمام کند بدون اینکه به قدر سر مویی آرزوی مقام و مرتبه ای داشته باشد
عارف با شعر و سه تار خود به مدد مشروطه می آید و برای وفاداری به وطن از همه چیز خود مایه می گذارد و زندگانی طربناک خود را به رنج راه ها و تبعیدها و حرمان ها بدل می کند و سر انجام در دوردستی به تنگدستی می میرد.او هم از بیداری ایرانیان به وجد آمده و می گوید:" پیام دوشم از آن پیر می فروش آمد:بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد" و در ادامه می گوید اگر چه ملت بیدار شده است اما از دست وطن فروشان در امان نیست زیرا:"
وطن فروشی ارث است و این عجب نبود/چرا کز اول آدم وطن فروش آمد
بر روی سنگ قبرش شعری با مضمون زیر حک شده است
« عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت
تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت »