عارف قزوینی میهن دوست بنام ایران زمین

آن چنان به ایران علاقه مندم که حتی تمام بهشت را با یک وجب از خاک ایران عوض نمی کنم.      «عارف قزوینی»

عارف قزويني (ابوالقاسم) شاعر، روشنفكر و مبارز میهن دوست ایران ،دوم بهمن 1312 (22 ژانویه 1934) درگذشت. از آنجا که فوت او در شب دوشنبه دوم بهمن روی داده بود برخی مورخان یکم بهمن (21 ژانویه 1934) را سالروز وفات وی درج کرده اند. عارف [متولد 1882 میلادی] كه هنگام مرگ 52 سال داشت در همدان و در جوار گورگاه ابوعلی سینا دانشمند بنام ایران مدفون شده است.  اشعار و تصنیف های عارف شعار مبارزان راه دمکراسی و مشروطیت ایران قرار گرفت ازجمله شعر «از خوان جوانان وطن لاله دمیده ...» خود نیز در تهران به این مبارزان پیوسته بود. وی که مردی احساساتی و عاطفی بود در پی یک رنجش، برای مدتی جلای وطن کرده و به استانبول رفته بود. عارف سالهای آخر عمررا در همدان و در گوشه گیری بسربرد. بر بسیاری از اشعار او آهنگ موسیقی ساخته شده است. درباره ی ِ موسیقیدان بودن او باید دانست که وی نخستین کسی است که در ایران کنسرت برگزار کرد . کنسرتهایی که در آن او خود هم تصنیف می سرود  ، هم آهنگ می ساخت ، هم ساز می زد و هم با صدایی زیبا آن تصنیف را می خواند . آنچه این کنسرت ها را تاریخی و جاودان کرده است ، شعرهایی است که در آنها خوانده می شد ، شعرهایی همه درباره ی ِ وطن ، آزادی ، بیداری و ... . عارف خود چنین نوشته است :

 "اگر من هیچ خدمتی دیگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم ، وقتی ، تصنیف وطنی ساخته ام که ایرانی از ده هزار نفر ، یک نفرش نمی دانست وطن یعنی چه ؟ تنها تصور می کردند وطن ، شهر یا دهی است که انسان در آنجا زاییده شده باشد !... جنگ حیدری و نعمتی هم از میان نرفته است و اهل یک محله با اهل محله ی ِ دیگر مانند آلمان و فرانسه در جنگند ، خصومت بچه های چاله میدان با لوطی های سنگلج در سر حرکت دادن نخله تکیه ی ِ حاجی رجبعلی ، موضوع بحث است . جنگ جهانگیر که مدتی است شروع کرده ...اسباب حیرت مردمان شده در صورتی که این نفاقهای داخلی ما صدها سال است که موجودند " .

وطن پرستی او را می توان به دو دوره تقسیم کرد : 1 – از مشروطه خواهی و کسب عنوان شاعر ملی تا طرفداری از نهضت جمهوری ( 1288 تا 1304 شمسی ) 2 – از جمهوری خواهی تا نارضایتی از رضاشاه ، تبعید به همدان و انزوا و مرگ ( 1304 تا 1312 شمسی )

عارف در باره ی ِ هنرمندی خویش چنین می نویسد : "بدانید من زود می میرم ، اما مادر ایران قرنها مانند من پسری به وجود نخواهد آورد زیرا طبیعت چهار پنج چیز به من داده که یحتمل در گذشته و آینده همه ی ِ آنها را به یک نفر نداده و نخواهد داد . خیلی به ندرت واقع می شود که یک نفر هم استاد موسیقی باشد ، هم خواننده ای بی نظیر ، هم اول آهنگساز یعنی مبتکر در آهنگ ، هم شعر ساز و هم گذشته از همه ی ِ اینها به قدری علاقه مند به وطنش باشد که جان خود را در راه آن اینطور تمام کند بدون اینکه به قدر سر مویی آرزوی مقام و مرتبه ای داشته باشد

عارف با شعر و سه تار خود به مدد مشروطه می آید و برای وفاداری به وطن از همه چیز خود مایه می گذارد و زندگانی طربناک خود را به رنج راه ها و تبعیدها و حرمان ها بدل می کند و سر انجام در دوردستی به تنگدستی می میرد.او هم از بیداری ایرانیان به وجد آمده و می گوید:" پیام دوشم از آن پیر می فروش آمد:بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد" و در ادامه می گوید اگر چه ملت بیدار شده است اما از دست وطن فروشان در امان نیست زیرا:"

وطن فروشی ارث است و این عجب نبود/چرا کز اول آدم وطن فروش آمد

بر روی سنگ قبرش شعری با مضمون زیر حک شده است

« عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت

تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت »

یعقوب لیث صفار ،بزرگ مرد ایران زمین

یعقوب لیث صفار از آزادمردان و خردمندان سیستان بود که تا آخرین دم زندگی در راه ایران و سربلندی مردمش جانفشانی کرد و با روشن بینی و آینده نگری برترین داده خداوندی را برای ما پارسی زبانان نگه داشت. وی از مردم روستای قرنین و رویگرزاده بود. او و یارانش از جوانمردان خیرخواه مردم به شمار می آمدند. یعقوب از همان جوانی هر چه می یافت با همشهریان و دوستان خود قسمت می کرد. هوش سرشار و خرد بالایش نگذاشت در کار رویگری بماند. او حق  و حقوق چپاول شده مردم را از حاکمان ستمگر باز پس می گرفت. دوستان و یاران بسیاری داشت که همه جا از حال مردم آگاهش می کردند. وی در سال 232 به صالح پیوست و با یاری او شهر بست را گرفت.

 

یعقوب مخالف چیرگی اعراب بر ایران بود و همه جا آنها را تازیان ستمگر  می نامید از حضور آنها در کشور پهناورش رنج بسیار می برد. یعقوب لیث سپهسالار لشکر صالح دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد و همین موجب شد مردم دوستدارش باشند. پس از مدتی صالح کنار رفت و« درهم » جای او را گرفت مردی که به محبوبیت یعقوب در بین مردم حسادت می کرد و حتی چندین بار در صدد کشتن جوانمرد سیستان بر آمد. یعقوب از این اندیشه نامردانه آگاه شد و با یارانش در هم را شکست داد او از سوی مردم به حکومت سیستان رسید.

یعقوب دلاورمردانه جنگید و مخالفین را از سر راه برداشت. به زودی حکومت پارس، کرمان و کابل از آن او شد. زمانی که به حکومت رسید شاعران بسیاری در مدح او شعر سرودند و به پارسی و عربی ستایشش کردند. یعقوب از این کار خرسند نشد بر آشفت آنچنان خشمگین که کسی را یارای رویارویی با او نبود. خشم یعقوب به شوند (به دلیل) آن نبود که چرا درست ستایش نشده نه، او ناراحت بود که چرا یک پارس باید به عربی سخن بگوید و به زبان تازیان شعر بسراید او نمی خواست زبان عربی زبان رسمی ایران زمین باشد.

آن روز 7 دی ماه بود روزی که یعقوب بزرگ مرد پارسی، زبان شیرین مادری را در ایران رسمی کرد و ما پارسی سخن گفتن امروزمان را مدیون تلاش او هستیم. یعقوب به فردوسی و شاهنامه علاقه بسیار داشت و به دوستان نویسنده و شاعر خویش می گفت تلاش کنند تا مردم بیشتر با این شاعر بزرگ آشنا شوند. کار ارزنده او موجب شد پس از 265 سال که زبان عربی زبان رسمی و دیوانی ایران بود پارسی زبان رسمی ما خوانده شود.

دیری نپائید که کابل را گرفت و در سال 262 با معتمد خلیفه عباسی به نبرد پرداخت و بارها او را شکست داد. آخرین بار به گندی شاپور رفت تا سپاهی گرد آورد ولی در آنجا به بیماری قلنج دچار شد. خلیفه که از او می ترسی پیکی فرستاد و به او پیام داد اگر از جنگ دست بردارد امارت خراسان را به او می دهد. ولی یعقوب که آرزوی بیرون راندن اعراب را در سر داشت دستور داد مقداری نان خشک، ماهی و تره در سینی گذاشتند و نزد پیک خلیفه بردند. یعقوب گفت من رویگرزاده ام و خوراکم نان و پیاز است من به فکر حکومت نیستم در پی بازگرداندن هویت ایرانی مردمم هستم ایرانی ایرانی  می ماند و زبانش پارسی. اگر نجات یابم تو را شکست خواهم داد و اگر مغلوب شوم به سیستان باز خواهم گشت. چند روز بعد دلاور سیستان از جهان رفت و آرامگاه او اکنون در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی دزفول در روستایی به نام اسلام‌آباد دزفول یا شاه‌آباد دزفول قرار دارد..

یعقوب مردی بلند همت ، بلند نظر، خوشخو، جوانمرد و با احساس بود در راندن سپاه و تدابیر جنگی نهایت هوش و هنر را داشت. او عاقل و دوراندیش بود سیاست او در دل لشکر بی اندازه بود و هیچ کس بی اجازه اش دست به کاری نمی زد در اصلاح کار لشکر دقت داشت و مردم را گرامی می داشت. شهرت او آنگونه بود که هفت سال به نامش خطبه   می خواندند و ملک النیا و صاحبقرانش می خواندند کنیه او ابویوسف بود.         

سنباد، سپهبد به پا خواسته برای خونخواهی ابومسلم

 ابومسلم خراسانی به گونه ای جانگداز و ناجوانمردانه توسط منصور کشته شد. خلیفه عباسی پیش بینی می کرد شاید یاران و نزدیکان سردار بزرگ خراسان به خونخواهی وی برخیزند و آشوبی بزرگ برپا شود تلاش کرد برای پیشگیری از این اشوب نزدیکان ابومسلم را فریب دهد ولی این کار پایدار نبود همین که خبر کشته شدن ابومسلم خراسانی به ایران رسید دل های ایرانیان سرشار از کینه شد و آنها خطر بزرگ عباسیان را بیش از پیش درک کردند. این گونه بود که خیزش های نظامی و دینی بسیاری یکی پس از دیگری اغاز گردید. نخستین خیزش که به خونخواهی ابومسلم خراسانی بود خروش اسپهبد پیروز می باشد که او را با نام سنباد می شناختند. سنباد مردی زرتشتی از روستای اهروانه نیشابور بود که پس از گردآوری پیروان خویش اسپهبد پیروز نامیده شد. ابومسلم و سنباد دوستی دیرینه ای داشتند و ابومسلم به شوند این دوستی او را به مقام سپهسالاری رساند. روزی که ابومسلم از نیشابور به مرو می رفت میهمان سنباد بود هنگامی که دوستش انگیزه کار او را پرسید چیزی نگفت و خاموش ماند سنباد با زیرکی گفت تو جهان را زیرو رو می کنی ابومسلم شادو خرسند از نیشابور بیرون رفت. پس از چندی درگیری بین سنباد و تازیان نیشابور روی داد ابومسلم دو هزار سرباز برای او فرستاد که پیروز شد. پس از این سنباد و برادرش جامه سیاه پوشیدند و سپهسالار ارتش ابومسلم شدند.

پس از کشته شدن ابومسلم سنباد زرتشتیان ری و تبرستان را فرا خواند و از مسلمانان شیعه یاری گرفت نخست ابوعبیده حنفی را که از سوی منصور مأمور گردآوری مالیات شهر ری بود کشت پس از آنکه بر کوه های باختری ایران،ری ، نیشابور، قومس و تبرستان چیره شد به گرداوری سپاهی از دشمنان عرب پرداخت سنباد همواره خود را خونخواه ابومسلم معرفی می کرد. او همراه با سپاهش در اندیشه گرفتن قزوین بود فرمانروای قزوین او را دربند کرد و نزد ابوعبیده حاکم ری فرستاد ابوعبیده که می اندیشین سنباد خوارزمی است او را به آنجا فرستاد سنباد بار دیگر سپاهی گرد آورد و به ری بازگشت ابوعبیده گریخت و کشته شدو خلیفه عباسی سپاهی به جنگ سنباد فرستاد دو سپاه در ساوه رودرو شدند. اسبهای سپاه سنباد از بوی شتران دشمن رم کردند و آرایش سپاه را بر هم ریختند گرده زیادی از یاران سندباد کشته شدند. جنگ با سنباد سه روز تمام طول کشید ابن اسفندیار میدان جنگ را بین تهران و ری دانسته است. سپهبد از میدان جنگ به در رفت چون مردم غیر نظامی به یاری وی شتافتند که از شگردهای نظامی چیزی  نمی دانستند شکست می خورد.

سنباد از اسپهبد خورشید فرمانروای خراسان یاری خواست توس به پیشواز سنباد رفت و از اسب به زیر آمد اما سنباد همچنان که سوار بر اسب بود پاسخ او داد توس با خود گفت امروز که سنباد نیازمند یاری ماست این گونه رفتار می کند وای به روزی که خراسانیان به او بپیوندند با این اندیشه سوار اسب شد و در دم تیری بر گردن سنباد زد و او را کشت.

تخت سلیمان، گاهشمار باستانی ایرانی

گستره تاریخی تخت سلیمان یا شیز در 45 کیلومتری شهر تکاب جایی است که توان پژوهش بر بیشتر دوره های تاریخی را به ما می دهد. یافته هایی از دوران پارینه سنگی میانی (100 تا 40 هزار سال پیش) و زندگی انسان نئاندرتال و یک نیایشگاه ماننایی در کنار کوه زندان و سلسله های پارتی و ساسانی در جای جای این گستره و پیرامون آن به چشم می خورد. نخستین توجه جدی به تخت سلیمان در زمان  پارتی ها بوده است. حصار دایره ای ش کل آتشکده همچون دیواره تیسفون یادگار اشکانی است. در دوره اشکانی ها ساخت حصارهای دایره ای یا بیضوی شکل متداول بوده است.

گاهشماری نجومی:

سی و ششمین کنگره دیوار تخت سلیمان می توانسته مانند یک گاهشمار (تقویم) نجومی کاربرد داشته باشد. مسعودی در سده 12 میلادی از بازمانده نقوش کرات سماوی و ستارگان بر خشکی و دریا و گیاهان و جانوران و نگاره های شگرف دیگر بر سازه ی شیز سخن گفته است. محمد مراد بن عبدالرحمان می نویسد که بر قبه ی این آتشکده صورت هلالی از نقره بوده است. در سفرنامه ابودلف اشاره به اورنگ پادشاهی خسرو در تخت سلیمان شده که بر بالای آن منطقه البروج را نگاریده بودند. تخت از پشت رو به صحرا و از جلو رو به باغ بود و قابل چرخش به گونه ای که در هر هنگام سال و روز می شد آن را در جای مناسب قرار داد.

یکی از شوندهای (دلایل) ارزشمندی تخت سلیمان وجود یکی از سه آتشکده اصلی زرتشتی در آن است که در روزگار پیروز شاه ساسانی و پدر انوشیروان ساخته شده است. در برخی منابع آمده که زرتشت در شهر شیز در آذربایجان چشم به جهان گشود و از آنجا به کوه سبلان رفت و در خلوت آن به پیامبری برگزیده شد. صاحب کتاب البلدان می نویسد: انوشیروان آتش آذرگشنسب را از برزه آذربایجان به شیز آورده است. زنده یاد استاد پورداود می نویسد: برابر اوستا کوه اسونت محل نگهداری آتش اذرگشنسب بوده است.

سه گونه آتش

سه گونه آتش بهرام، آدران و دادگاه در سه آتشکده اصلی کشور نگهداری می شد که چنین بودند:

1- فرنبغ در کاریان پارس( یا کابل افغانستان) ویژه موبدان2- گشنسب در تخت سلیمان به نام گنزک ویژه جنگجویان. آتش این آتشکده آذرخوش یا آتش سپند نام داشت.3- برزین مهر یا وستریوشان در شمال باختری(غربی) نیشابور از آن کشاورزان

آتش برزین مهر تا زمان گشتاسپ پشتیبان دین زرتشت از جهان پاسبانی می کرد. آتش آذرگشنسپ پشتیبان جهان تا روزگار خسرو انوشیروان بود هنگامی که او  بتکده ها را در هم می کوبید آتش آذرگشنسب بر یال اسب او قرارگرفته تاریکی را از  جهان دور ساخت به این ترتیب شیز با تاریخ کیهانی پیوند می خورده است.تخت سلیمان یا شیز به شوند در برداشتن آتش داد ارجمندی اداری و قضایی داشته و در نقطه ای حساس از امپراتوری ایران بوده است.

تخت سلیمان

شیز جایگاه نگهداری اوستا

نگهداری اوستا در شیز نزدیکی جغرافیایی دریاچه سپند چیچست به این مکان و بودن در آذربایجان که زادگاه اشوزرتشت شمرده می شد، دسترسی به مرزهای روم شرقی و گستره ی قفقاز هم چنین وجود معادن طلا و دیگر فلزات گران بها شیز را بیش از دو آتشکده دیگر به جایگاه والایی رسانده بود. نزدیکی به تیسفون در روزگار ساسانیان برتری دیگری به شیز بخشید. گفته می شود شاهان ساسانی هنگام تاج گذاری و اردو کشی با پای پیاده به این جا رفته از خدا یاری می جسته اند. میان تیسفون و شیز شهر نیم راه بود که مرکز شهر زور بود و از آن رو نیم راه نام گرفته بود که میان دو جایگاه ارزشمند جای داشت. شهر زور از گستره های کوهستانی بین اربیل و همدان بود که مردمش کرد بودند.

جنبش مزدک بامدادان در روزگار قباد شاه ساسانی(488-431 میلادی) پا گرفت که خواهان به حاشیه راندن دین زرتشتی بود.مزدک در انجام خواسته هایش نظر قباد را جلب کرد و دستور خاموش کردن آتشگاه ها را گرفت به جز سه آتشکده بزرگ. در ان روزگار نه تنها آتشکده شیز کم فروغ نشد بلکه بر ارجمندیش افزوده گشت. این فقیه می نویسد: « به قول المتوکلی پس از آنکه مزدک قباد را متوجه خود دید.به وی گفت سزاوار است همه آتشکده ها را باطل نمایی به جز سه آتشگاه آذرخره، آذرجمشید و آذرگشنسپ. قباد چنین کرد آتش فراهان را به آذربایجان بردند و هر دو آتش را یکی کردند. پس از کشته شدن مزدک باز آتشها به جای خود برگشتند»

رونق آتشکده شیز از آن رو است که ویژه جنگاوران و سپاهیان بود و مزدک با خاموشی آن نمی خواسته در آغاز جنبش با دشمنی جنگاوران روبرو شود. فردوسی بیان می کند که بهرام گور پیش از رویارویی با خاقان چین برای درخواست یاری از خدا به شیز رفته و پس از بازگشت پیروزمندانه باز به این آنشگاه شتافته است.

تخت سلیمان

تخت سلیمان در تاریخ

خسرو پرویز شاه ساسانی پیش از نبرد با بهرام چوبینه (591میلادی) به شیز شتافت. این نبرد به نابودی بهرام انجامید. سال 624 میلادی لشکر هراکلیوس به آذربایجان آمد و سپندینگی (قداست) آتشگاه را در هم شکست و موجودی آن را به یغما برد. برابر افسانه ابودلف که پیشینه آن در صومعه ای به دست آمده است آتشکده در نگاه مسیحیان سپند بوده و با زایش مسیح پیوند داشته است. یورش لشکر هراکلس از راه مسیرهای سخت گذر به شیز دارای جنبه های مذهبی و سیاسی بوده است. هنگام یورش تازیان از شکوه آتشکده چیزی بر جای نمانده بود ساسانیان به شوند درگیریهای درونی و برونی زمانی برای بازسازی آن نیافته بودند با این حال ابودلف گزارش کرده آنش تا سده 10 میلادی روشن بوده است. آباقاخان شاه مغول(1264-1281) در مراغه دست به ساخت شکارگاه تابستانی و قرارگاه حکومتی در شیز کرد و شیز به ستوریق دگرگونی نام داد. ان کار شوند آوازه و شکوه دورباره شیز شد ولی همای سعادت دیر زمانی بالهای سپند خویش را آنجا کشیده بود.

پندهای کورش بزرگ

کورش بزرگ

* اگر در نگهداری آنچه که با سختی بسیار به دست آورده ایم کوتاهی کنیم نتایج پیروزی ما زود به دست دیگران خواهد افتاد.

* به تجمل و زیاده خواهی عادت نداریم ما را با راه و رسم ساده بار آورده اند.

* به آنانی که در تهذیب رفتار و شجاعت خود کوشا باشند پاداش خواهم داد. به علاوه باید در تربیت فرزندان خود تلاش کنیم اگر خداوند پسرانی به ما ببخشد هر تلاشی در پیشرفت کودکان ما موجب پیشرفت و بهبود وضع و حال ماست. با تلاش و کوشش کافی فرزندان ما شایسته و ارجمند خواهند شد.

* بر ماست که با تلاش و قوا اسباب بزرگی و مردانگی را آماده و نگهداری کنیم تا آسودگی خاطر که بهترین و گرامی ترین نعمت هاست به دست آید و از غم و محنت های سخت در امان باشیم.

* من همواره شنیده و دیده ام که شما اهل پارس بیش از دیگران مقید هستید که در خوش گذرانی افراط ننمائید. من خودم نیز معتقدم که هر چه امکان خوشی و نشاط انسان بیشتر باشد به همان نسبت خودداری و امساک قدر بیشتری خواهد داشت.

* خودت را بشناس آن گاه شاهد سعادت در آغوشت خواهد بود.

* بهترین تدبیر او برای تنبیه عناصری که به واسطه بی بندو باری به مقررات جاری توجهی نداشتند این بود که مال آن ها را بر می گرفت و به کسانی می داد که در وقت نیاز آماده خدمت بودند.

* باید تمام افرادت به اندازه کافی استراحت کنند و گر نه وقت سختی در می مانند.

* به نظر من خوشبخت ترین نفر کسی نیست که ثروت بسیار دارد یا شهریاری که نگهبانان بی شمار.... به عقیده من آن کس تاج سعادت را بر سر دارد که با استعداد کافی از راه درست مال به دست آورد و آن را در راه مقاصد بالا و شریف صرف نماید.

* ای فرزند نخستین اندرزم اه تو این است که راستگو باشی تا لااقل از آنچه مستوجب شده در امان باشی و بدان که  دروغ پردازی از رواج همدردی بین مردم جلوگیری می کند.

*ما نباید به وسوسه هایی که در نظر عناصر شریف قدر و منزلتی ندارد ولی بر رفتار پلیدان حکمفرماست تسلیم شویم. چنین رفتاری برازنده قوم و تبار ما نیست.

* ما پیمان را در دل های خود و با دست های راست خود بسته ایم و معتقدیم اگر شما با ما یک دل و یک جهت باشید خیر خواهید دید.

* من یک نفر بیشتر نیستم و با نیروی جسمانی و روحی تنها قادر نخواهم بود همه شما و دارایی تان را نگهداری کنم. باید در کارهای خیر و نیک همکارانی داشته باشیم تا بتوانیم از عهده یاری و همراهی دیگران برآییم و اگر شما نیز با من همراه شوید باید خودتان نیک و پاک باشید و مأموران لایق و شایسته در اختیار داشته باشید.

* هر کس خود را دارا نشان بدهد و به نسبت ثروت خود از مردم دستگیری نکند آدم خسیس و فرومایه ای است.

* آتش فقط کسانی را که بر آن دست بگذارند می سوزاند اما صورت زیبا از دور هم قادر است مرد را بی تاب کند و آدمیزاد را در دام عشق گرفتار.

* اگر دست های ما بلرزد و یا قلب ها نا توان شود جز فاجعه نصیب ما نخواهد شد.

* باید از حرص و آز تاراج و غارت برحذر باشیم آن کسی که دست به غارت دراز کند انسان نیست فقط حامل بار گرانی است و همه او را به دیده برده خواهند نگریست.

* هیچ زیبنده نیست که غالب از مغلوب بیچاره تر باشد.

* اگر بی بندو بار باشیم و از عیش و خوشی های خویش سوء استفاده کنیم گاهی دل به یک لذت و زمانی به عشرت دیگر بدهیم و دور نیست عاقبتی ناگوار در انتظار ما باشد.

* ترس هیچ گاه یار و همراه خوشبختان نبوده است.

* شما باید ناظر رفتار من و مراقب باشید که آیا تکالیف خود را به درستی انجام می دهم یا نه.

* هیچ گاه نباید زیور شجاعت را از خود دور داشت.

* هر گاه کسی خود واجد مزایا و فضائل نباشد حق ریاست بر دیگران ندارد.

*مرد با حیا در انظار دیگران کار نا پسند نمی کند.

* اگر قدر و شایستگی مایه افتخار و موجب برتری نباشد روح رقابت در راه حسن خدمت از بین خواهد رفت.

7 آبان روز جهانی کوروش بزرگ شاد باد

کوروش از آن روز ماندگار شد که انسان بودن را دریافت و به انسانها احترام گذاشت. کوروش از آن رو جهانی شد که منیت و خودخواهی را از خود دور ساخت و همه را در یک ردیف دید. وقتی خود را شناخت، آنگاه که دانست فرزند فرمانروای پارس است و باید به دلایلی کنار چوپان و گوسفندانش روزگار به سر برد ناراحت نشد لبخند زد و خواست خدا را بر آسایش خود برتری داد. هیچگاه تخم نفرت در دل نکاشت همه را دوست داشت و امید را از خود دور نمی کرد. کورش دست درماندگان را می گرفت و از زمین بلند می کرد تا خدا دستش را گرفت او تنها انسانی است که خدا پرو بال جهانیش داد حالا همه او را می شناسند . کورش فرمانروای بزرگ ایران تا زنده بود همه چیز را برای خدا و آفریده های خدا می خواست روح لطیف و پاکش خدایی بود و حتی زمان مرگش را می دانست خدا آنقدر دوستش داشت که حتی بعد از گذشت سده ها او را در کنار مردم می بیند و اجازه می دهد مهرش هر چه بیشتر از پیش در دل نه تنها ایرانیان بلکه جهانیان زنده و پویا شود درودش باد. 


هفتم آبان روزی که با نام روز جهانی گراميداشت کوروش بزرگ  گزينش شده است روز فرخنده ای است که گرامیش می داریم چرا که ٢هزار و ٥٠٠ سال پیش در چنین روزی، کوروش بزرگ به بابل اندر شد و فرمان بشر دوستانه‌اش را صادر کرد. فرمانی که در آن‌، همه‌ي انسان‌ها برابرند و در خور احترام. در اين فرمان آمده بود كه مردمان در گزينش دین و آیینشان آزادند. كوروش گفته بود كه همه در امان هستند و از او و سربازانش، ‌گزندي به مردم، به خانه و كاشانه‌شان و به نيايشگاه ايشان نخواهد رسيد.

کوروش بنيان‌گذار شاهنشاهي هخامنشیان به عنوان کشورگشایی بزرگ و فرمانرواي بزرگ‌ترین شاهنشاهي آن‌روز جهان، نه از آن روي كه سرزمين‌هاي بسيار به زير فرمانش بودند، بلكه به شوند(:دليل) رفتار بزرگ‌منشانه‌اي كه در برابر شکست‌خوردگان داشت در جهان نامور است.

در زیر، سخن برخی ناموران جهان را درباره‌ی کوروش بزرگ می خوانیم:

«‌دانیل روپس»، رخدادنگار فرانسوی: «... در میان فرمانروایان ستمگر و سنگدل خاورزمین، کوروش ناگهان شخصیت و چهره‌ي تازه‌ای را به جهانیان ارزاني داشت... با چيرگي کوروش نه تنها نيايشگاه‌هاي شكست‌خوردگان ویران نشد بلکه ویران شده‌ها را هم دوباره ساختند... اگر در نظر بگیریم این روش در زماني اجرا شد که شكست‌خوردگان را زنده زنده پوست می‌کندند و از سرهای اسیران هرم‌ها ساخته می‌شد و اگر به گل‌نوشته‌ها مراجعه کنیم که در آن‌ها پادشاهان پيروز با غرور بسيار از شمار کسانی که زنده در آتش سوزانده‌اند، زبان‌هایی که بریده شده و زنان و دخترانی که به دست سربازان داده شده‌اند ، یاد می‌کنند، بهتر می‌توانیم دريابيم که چرا اینچنین هاله‌ی عظمت و معنویت بلافاصله چهره‌ی این پيروز انسان‌دوست و این پیروزمند آشتي‌خواه را در میان گرفت...»

پرفسور ايليف مدير موزه‌ي ليورپول انگلستان:« در جهان امروز برجسته‌ترين چهره‌ي جهان باستان؛ كوروش شناخته شده است، زيرا نبوغ و شكوه او در بنيان‌گذاري شاهنشاهي چندين دهه‌اي ايران، مايه‌ي شگفتي است. آزادي به يهوديان و ملت‌هاي منطقه و كشورهاي تسخير شده كه در گذشته نه‌ تنها نبود بلكه كاري شگفت به گمان مي‌رسيده است از شگفتي‌هاي اوست.»

آلبر شاندور‌: «شاهنشاهي ايران كه پايه‌گذار آن، كوروش بزرگ است به هيچ‌روي بر‌پايه‌ي خشنونت پي‌ريزي نشد بلكه وارون(:عكس) آن است زيرا با رعايت حقوق مردمان پايه‌گذاري شد. پارسي‌ها با همکاری يكديگر و به ياري پادشاهان خود شكوهي را در تاريخ به جاي گذاشته‌اند كه نشانه‌ي نبوغ و نژاد پاك آنان است، نژادي كه حماسه‌ي آنان را همچون آفتابي در تاريكي نشان مي‌دهد. آنان درخششي در جهان از خود به جاي گذاشته‌اند كه براي آيندگان نيز خواهد ماند.»

روز جهانی کورش

ژنرال سرپرسي سايكس پس از ديدارش از آرامگاه كوروش بزرگ‌: «من خود سه بار اين آرامگاه را ديدار كرده‌‌ام و توانسته‌ام اندك تعميري نيز در آنجا بكنم، و در هر سه بار اين نكته را يادآورده شده‌ام كه زيارت آرامگاه اصلي كوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتياز كوچكي نيست و من بسي‌ خوشبخت بوده‌ام كه به چنين افتخاري دست يافته‌ام. به‌راستي من در گمانم كه آيا براي ما مردم آريايي‌(هند واروپايي) هيچ‌ بناي ديگري هست كه از آرامگاه پايه‌‌گذار دولت پارس و ايران ارجمندتر و ارزشمندتر باشد؟»

افلاطون‌-‌قوانين ( ٤٧٧ تا ٣٤٧ پيش از ميلاد‌)‌:« پارسيان در زمان شاهنشاهي كوروش اندازه‌ي ميان بردگي و آزادگي را نگاه مي‌داشتند، از اين رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسياري از ملت‌هاي جهان شدند،. در زمان او‌( كورش بزرگ‌)، فرمانروايان به زير‌دستان خود آزادي مي‌دادند و آنان را به رعايت قوانين انسان‌دوستانه و برابري‌ها راهنمايي مي‌كردند. مردمان رابطه خوبي با پادشاهان خود داشتند از اين رو در هنگام خطر به ياري آنان مي‌شتافتند و در جنگ‌ها شركت مي‌كردند. از اين رو شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهي مي‌كرد و به آنان اندرز مي‌داد. آزادي و مهرورزي و رعايت حقوق اجتماعي به زيبايي انجام مي‌گرفت.»

هرودوت – تاريخ هرودو ت(‌٤٨٤ تا ٤٢٥ پيش از ميلاد‌): «هيچ پارسي يافت نمي‌شد كه بتواند خود را با كوروش بسنجد از از اين رو من كتابم را درباره‌ي ايران و يونان نوشتم تا كردارهاي شگفت‌انگيز و بزرگ اين دو ملت هيچگاه به فراموشي سپرده نشود‌. كوروش سرداري بزرگ بود، در زمان او، ايرانيان از آزادي برخوردار بودند و بر بسياري از ملت‌هاي ديگر فرمانروايي مي‌كردند. همچنین، او به همه‌ي ملت‌هايي كه زير فرمانروايي او بودند آزادي مي‌بخشيد و همه او را ستايش مي‌كردند. سربازان او پيوسته براي وي آماده‌ي جانفشاني بودند و از همين‌روي از هر خطري استقبال مي‌كردند.»

هارولد لمب دانشمند آمريكايي‌: «در شاهنشاهي ايران باستان كه كوروش نماد آنان است، آريايي‌ها در تاج‌گذاري به كردار نيك، گفتار نيك و انديشه نيك، سوگند ياد مي‌كردند كه پشتيبان ملت و كشورشان باشند و نه خودشان. از همين‌روي است كه خود شاهنشاه در راس ارتش به سوي دشمن براي پاسداري از كيان كشورشان مي‌تاخته است.»

گزنفون (٤٤٥پيش از ميلاد‌)‌: «مهم‌ترين صفت كوروش دينداري او بود. او هر روز نيازهاي بسيار براي ستايش خداوند مي‌كرد. اين آیین‌ها و دينداري آنان هنوز در زمان اردشير دوم هم هست و عمل مي‌شود. از صفت‌هاي برجسته‌ي ديگر كوروش دادگري و گسترش داد بود‌.»

گزنفون در جایی دیگر گفته: «ما در اين باره انديشه كرديم كه چرا كوروش به اين اندازه براي فرانروايي عادل مردمان ساخته شده بود؟ به این نتایج رسیدیم که؛ نخست نژاد اصيل آريايي او و سپس استعداد طبيعي و سپس نبوغ پرورش او از كودكي بوده است‌. كوروش نابغه‌اي بزرگ، انساني والا‌منش، آشتي‌خواه و نيك‌منش بود. او دوست انسان‌ها و خواهان دانش و حكمت و راستي بود. كوروش براین باور بود که پيروزي بر كشوري، اين حق را به كشور پيروز نمي‌دهد تا هر تجاوز و كار غير‌انساني را انجام دهد. او براي دفاع از كشورش كه هر ساله بيگانگان بر آن‌، مي‌تاختند، شاهنشاهي نيرومند و انساني را پايه  گذاشت كه، پيش از اين، پيشينه نداشت. او در نبردها، آتش جنگ را متوجه كشاورزان و افراد عام كشور نمي‌كرد. او ملت‌هاي شكست‌خورده را شيفته‌ي خود كرد به‌گونه‌اي كه شكست‌خوردگان كه كوروش آنان را از دست پادشاهان خودكامه، رهانيده بود وي را «خداوندگار» مي‌ناميدند. او برترين مرد تاريخ‌، بزرگ‌ترين، بخشنده‌ترين و پاك‌دل‌ترين انسان تا اين زمان بود‌.»

كنت دوگوبينو فرانسوي - ايران باستان‌: «شاهنشاهي كوروش هيچ‌گاه در گيتي، همتا نداشت، او به راستي يك مسيح بود. زيرا به جرات مي‌توان گفت كه سرنوشت او را چنين براي مردمان آفريد تا برتر از همه‌ي جهان آن روز خود باشد.»

پرفسور كريستن‌سن ايران شناس - استاد زبان اوستايي و پهلوي‌: «شاهنشاه، كوروش بزرگ، نمونه‌ی يك پادشاه «جوانمرد» بوده است‌. اين صفت برجسته‌ي اخلاقي او در روابط سياسي‌اش ديده مي‌شده است. در قوانين او احترام به حقوق ملت‌هاي ديگر و فرستادگان كشورهاي ديگر بوده است كه اين قوانين امروز روابط بين‌الملل نام گرفته است‌.»

كوروش در تورات‌: «خداوند درباره‌ي كوروش مي‌گويد كه او شبان من است و هر چه او كند، آن است كه من خواسته‌ام‌. منم (‌خداوند ) كه او (كوروش‌) را از جانب مشرق بر ‌انگيختم تا عدالت را روي زمين برقرار كند. من امت‌ها را تسليم وي مي‌كنم و او را بر پادشاهان سروري مي‌بخشم و ايشان را همچون غبار به شمشير وي و مانند كاهي كه پراكنده شود به كمال او تسليم مي‌كنم‌. من كوروش را به عدالت بر‌انگيختم و تمامي راه ‌ها را در پيش رويش استوار خواهم ساخت‌. منم كه شاهين خود‌(‌كوروش‌) را از جانب مشرق فرا ‌خواندم و زمان عدالت را نزديك آوردم‌. خداوند كوروش را برگزيد و فرماندار جهانش كرده است. خداوند روح كورش، پادشاه پارس را برانگيخت تا در همه‌ي سرزمين‌ها‌ی خود فرماني صادر كند كه‌(‌يهوه‌)، خداي آسمان‌ها، همه‌ي ممالك زمين را بر من داده است و امر داده است خانه‌اي براي او در اورشليم بنا كنم.»

پرفسور گيريشمن - ايران از آغاز تا اسلام‌:« كمتر پادشاهي است كه پس از خود چنين نام نيكي برجاي گذاشته باشد، كوروش سرداري بزرگ و نيكوخواه بود،  او آن اندازه خردمند بود كه هر زماني كشور تازه‌اي را مي‌گرفت به آن‌ها آزادي مذهب مي‌داد و فرمانرواي تازه را از ميان بوميان آن سرزمين برمي‌گزيد. او شهر‌ها را ويران نمي‌كرد و كشتار نمي‌كرد. ايرانيان، كوروش را پدر و يونانيان كه سرزمينشان به‌وسيله‌ي كورش تسخير شده بود وي را سرور و قانون‌گذار مي‌ناميدند و يهوديان او را مسيح خداوند مي‌خواندند.»

روز جهانی کورش بزرگ

ويل دورانت‌(تاريخ تمدن ويل دورانت) مشرق‌زمين‌: «كوروش از افرادي بوده كه براي فرمانروايي آفريده شده بود. به گفته‌ي امرسون همه از وجود او شاد بودند، روش او در كشور‌گشايي حشگفت‌انگيز بود،. او با شكست‌خوردگان با جوانمردي و بزرگواري برخورد مي‌كرد. از همين روي، يونانيان كه دشمن ايران بودند، نتوانستند از آن بگذرند و درباره‌ي او داستان‌هاي بي‌شماري نوشته‌اند. او را بزرگ‌ترين جهان‌قهرمان پيش ازاسكندر مي‌نامند. او كرزوس را پس از شكست از سوختن در ميان هيزم‌هاي آتش رهانيد و بزرگش داشت و او را رايزن، خود ساخت و يهوديان در بند را آزاد كرد. كوروش، سرداري بود كه بيش از هر پادشاه ديگري در آن زمان، محبوبيت داشت و پايه‌هاي شاهنشاهي‌اش را بر جوانمردي پايه گذاشت‌.»

كلمان هوار - تمدن ايراني‌: «كوروش بزرگ در سال ٥٥٠ پيش از ميلاد بر اريكه‌ی پادشاهي ايران نشست. وي با كشورگشايي ناگهاني و شگفت‌انگيز، شاهنشاهي پهناوري را از خود بر جاي گذاشت كه تا آن روزگار، كسي نديده بود‌. كوروش سرداري بزرگ و سرآمد جهان آن روزگار بود‌. او اقوام گوناگون را فرمان‌بردار خود كرد. وی نخستين دولت مقتدر و منظم را در جهان پايه‌ريزي كرد و براي احترام به مردمان كشورهاي ديگر، نيايشگاه‌هايشان را بازسازي كرد‌. وي پيرو دين يكتا‌پرستي مزديسنا بود، ولي به هيچ‌روي، دين خود را بر ملت‌هاي شكست‌خورده، تحميل نكرد.»

مولانا ابوالكلام احمد آزاد، فيلسوف هندي‌، كوروش بزرگ (‌عباس خليلي‌)‌:« كوروش همان ذوالقرنين قرآن است. وي پيامبر ايران بود زيرا انسانيت و منش و كردار نيك را به مردمان ايران و جهان، پيشكش كرد. سنگ‌نگاره‌ی او با بال‌هاي كشيده شده به سوي خداوند در پاسارگاد وجود دارد.»

ديودوروس سيسولوس‌(‌١٠٠ پس از ميلاد‌)‌:« كوروش، پسر كمبوجيه و ماندانا، در دلاوري و كارآيي خردمندانه و ديگر ویژگی‌های نيكو، سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان داراي شجاعتي كم‌مانند و در كردار نسبت به زير‌دستان به مهر رفتار مي‌كرد، پارسيان او را پدر مي‌خواندند »

اخيلوس‌(‌آشيل‌)، سراينده‌‌ي نامدار يوناني در تراژدي پارسه‌: «كوروش يك تن فاني سعادتمند بود. او به ملت‌هاي گوناگون خود آرامش بخشيد، خدايان او را دوست داشتند، او داراي عقلي سرشار از بزرگي بود.»

کوروش بزرگ

 

جشن بزرگ مهرگان

جشن مهرگان از جشن های بسیار بزرگ و بافرو شکوه ایرانیان باستان بوده است. این جشن را در قدیم (متراکانا) می گفتند و بعدها به نام مهرگان خوانده شد. این جشن بزرگ که شش روز به درازا  می کشد از مهر روز آغاز و به رام روز که شش روز می شود (10 تا 16) پایان می یابد. روز نخست را مهرگان همگانی و روز فرجام را مهرگان ویژه گویند. بنا به گفته استرابون ساتراپ ارمنستان در جشن مهرگان 20 هزار کره اسب به رسم پیشکشی به دربار هخامنشی گسیل می داشت. اردشیر بابکان و خسرو انوشیروان در این روز تن پوش نو به مردم می بخشیدند در این جشن موبد موبدان خوانچه ای که در آن لیمو، شکر، نیلوفر،سیب، به، انار و یک خوشه سفید و هفت دانه مورد گذاشته بود واج گویان(زمزمه کنان) نزد شاه می آورد اینها هفت چینی است که پس از اسلام به هفت سین تبدیل گردید و جزو تشریفات جشن نورورز شد.

جشن مهرگان

 شاهان ایران در این روز تاجی به شکل خورشید که در آن دایره ای مانند چرخ چسبیده بود بر سر می گذاشتند گویند فریدون در این روز بر ضحاک دست یافت همیشه مردی دلیر در سرای شاهان می ایستاد و با آغاز جشن مهرگان فریاد بر می آورد: ای فرشتگان به سوی زمین بشتابید و جهان را از گزند اهریمنان برهانید.. کومون خاورشناس بلژیکی در کتاب گرانبهای خود به نام آیین میترا می گوید:« بدون تردیدجشن مهرگان در کشورهای روم باستان روز پیدایش خورشید نامیده شد و به بیست و پنجم ماه دسامبر کشید و پس از گسترش دین مسیح روز زایش مسیح قرار داده شد چون عیسویان نمی خواستند به نام مهرگان این روز را جشن بگیرند به نام زاده شدن عیسی جشن گرفتند. در حقیقت کریسمس عیسویان بر پایه مهر روز ایرانیان باستان است»

دلیل برگزاری جشن مهرگان در آغاز مهرماه و نامگذاری نخستین ماه فصل پاییز به نام مهر، در این است که در دوره‌‌هایی از دوران باستان و از جمله در عصر هخامنشی، آغاز پاییز، آغاز سال نو بوده است و از همین روی نخستین ماه سال را به نام مهر منسوب کرده‌اند. تثبیتِ آغاز سال نو در هنگام اعتدال پاییزی با نظام زندگیِ مبتنی بر کشاورزیِ ایرانیان بستگیِ کامل دارد. می‌دانیم که سال زراعی از اول پاییز آغاز و در پایان تابستان دیگر خاتمه می‌پذیرد. قاعده‌ای که هنوز هم در میان کشاورزان متداول است و در بسیاری از نواحی ایران جشن‌های فراوان و گوناگونی به مناسبت فرارسیدن مهرگان و پایان فصل زراعی برگزار می‌شود. در این جشن‌ها گاه ترانه‌هایی نیز خوانده می‌شود که در آنها به مهر و مهرگان اشاره می‌رود. شاید بتوان شیوه سال تحصیلیِ امروزی را باقی‌مانده گاهشماری کهن میترایی/ مهری دانست.گاهشماری هخامنشی نیز مبتنی بر آغاز سال از ابتدای پاییز بوده است، همانگونه که در کتاب «رصدخانه نقش‌رستم» آمده سازوکار ویژه‌ای برای تشخیص هفته به هفته و سپس روز به روزِ آغاز سال نو هخامنشی در تقویم آفتابی نقش‌رستم (کعبه زرتشت) طراحی و تعبیه شده است.

یادبود مهرگان

نقش گل‌های دایره‌ای شکل با دوازده و هشت گلبرگ در تخت‌جمشید، می‌تواند نشانه‌ای از مهر باشد. چرا که در پیرامون ستاره قطبی (چه ستاره قطبی امروزی و چه باستانی) دوازده صورت فلکیِ تشکیل دهنده برج‌های دوازده‌گانه، و نیز هشت صورت فلکیِ پیرا قطبی، در گردشی همیشگی‌اند. در زمان اشکانیان نیز جشن مهرگان با ویژگی‌های عصر هخامنشی برگزار می‌شده است. در متون ایرانی از مهرگان دیگری به نام مهرگان بزرگ در بیست و یکمین روز مهرماه نام برده شده است . از آنجا که در تقویم خوارزمی، آغاز سال نو از ششم فروردین‌ماه محاسبه می‌شده است؛ زمان برگزاری همه مراسم سال، پنج روز دیرتر بوده و در نتیجه جشن مهرگان بجای شانزدهم مهر در بیست و یکم مهر (رام روز) برگزار می‌شده است.

موسیقی مهرگانی

در فرهنگ ها مهرگان بزرگ و مهرگان کوچک نام دو مقام موسیقی است. در «برهان قاطع» نام مهرگان برای یکی از مقام‌ها و لحن‌های موسیقی سنتی ایران آمده است؛ و همچنین در میان دوازده مقام نام برده شده در کتاب «موسیقی کبیرِ» ابونصر فارابی نیز مقام یازدهم با نام مهرگان ثبت شده است؛ و نیز نظامی گنجوی در منظومه «خسرو و شیرین» نام بیست و یکمین لحن از سی لحن نامبردار شده را «مهرگانی» نوشته است؛ در دوران گذشته در جشن مهرگان موسیقی ویژه‌ای اجرا می‌شده است.

مهرگان

آیین‌های جشن مهرگان

جشن مهرگان، جشن نیایش و پیمان و دوستی و محبت است. ایرانیان و همه مردمانِ سرزمین‌هایی از هند تا اروپا، به هنگام اعتدال پاییزی در نخستین روزهای مهرماه و در حدود دو هزار سال اخیر در مهر روز از مهرماه، برابر با شانزدهم مهرماهِ این جشن را برگزار می کنند.آنگونه که از مجموع منابع موجود، همچون نگاره‌ها و متون باستانی و نوشته‌های مورخان و دانشمندان قدیم ایرانی و غیر ایرانی (مانند فردوسی، بیرونی، ثعالبی، جهانگیری، اسدیِ توسی، هرودوت، کتسیاس، فیثاغورث، . . .) و نیز آثار شاعران و ادیبان (مانند جاحظ، رودکی، فرخی، منوچهری، سعدسلمان، . . .) دریافته می‌شود؛ مردمان در این روز تا حد امکان با جامه‌های ارغوانی (یا دستکم با آرایه‌های ارغوانی) بر گرد هم می‌آمده‌اند؛ در حالی که هر یک، چند «نبشته شادباش» یا به قول امروزی‌، کارت تبریک برای هدیه به همراه داشته‌اند. این شادباش‌ها را معمولاً با بویی خوش همراه می‌ساخته و در لفافه‌ای زیبا می‌پیچیده‌اند.
در میان خوان یا سفره مهرگانی که از پارچه‌ای ارغوانی رنگ تشکیل شده بود؛ گل «همیشه شکفته» می‌نهادند و پیرامون آنرا با گل‌های دیگر آذین می‌کردند. امروزه نمی‌دانیم که آیا گل همیشه شکفته، نام گلی بخصوص بوده است یا نام عمومیِ گل‌هایی که برای مدت طولانی و گاه تا چندین ماه شکوفا می‌مانند.

در پیرامون این گل‌ها، چند شاخه درخت گز، هوم یا مورد نیز می‌نهادند و گونه‌هایی از میوه‌های پاییزی که ترجیحاً به رنگ سرخ باشد به این سفره اضافه می‌شد. میوه‌هایی مانند: سنجد، انگور، انار، سیب، به، ترنج (بالنگ)، انجیر، بادام، پسته، فندق، گردو، کُـنار، زالزالک، ازگیل، خرما، خرمالو و چندی از بوداده‌ها همچون تخمه و نخودچی. دیگر خوراکی‌های خوان مهرگانی عبارت بود از آشامیدنی و نانی مخصوص. نوشیدنی از عصاره گیاه «هَـئومَـه/ هوم» که با آب یا شیر رقیق شده بود، فراهم می‌شد و همه باشندگان جشن، به نشانه پیمان از آن می‌نوشیدند. نانِ مخصوص مهرگان از آمیختن آرد هفت نوع غله گوناگون تهیه می‌گردید. غله‌ها و حبوباتی مانند گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و ارزن. دیگر لازمه‌های سفره مهرگان عبارت بود از: جام آتش یا نوکچه (شمع)، شکر، شیرینی، خوردنی‌های محلی و بوی‌های خوش مانند گلاب. آنان پس از خوردن نان و نوشیدنی، به موسیقی و پایکوبی‌های گروهی می‌پرداخته‌اند.

بزرگ پور شهریار

هزار و چهارسد سال پیش ، در سده چهارم هجری ناموری می زیسته از مردم رامهرمز خوزستان به نام بزرگ پور شهریار. وی ناخدا و دریانوردی برجسته بود که کیش زرتشتی داشت. او در نیمه ی نخست سده هفتم میلادی آب های اقیانوس هند، دریای چین و کرانه های آفریقای خاوری (شرقی) حبشه را درنوردیده است. آنچه در سفرهای دریایی خود درباره ی پدیده ها و موجودات شگفت انگیز دیده و نیز داستانهایی را که از دیگر ناخدایان، دریانوردان و بازرگانان شنیده بود در کنابی به نام (عجایب الهند) گرد آورده است. این کتاب به زبان پارسی بوده که اصل آن از بین رفته و دانسته نیست که در چه زمانی به تازی (عربی) برگردان (ترجمه) شده است. پژوهشگران تاریخ نگارش کتاب را سال 42ق دانسته اند. بزرگ، افزون بر بیان رویدادها و شگفتی های دریاها و کرانه های سرزمین هایی چون آفریقای خاوری ، شبه جزیزه عربی ، جزایر دریای هند و چین ،جاوه، زنگبار و جزیره هایی که امروزه ژاپن نامیده می شوند، سالهای برخی از رویدادها را نیز آورده و گزارش کاملی از توفان های دریای هند و مانسون ارائه نموده است.

کتاب عجایب الهند شامل 34 داستان بلند و کوتاه دریانوردی است.این کتاب یک اثر برجسته ادبی به شمار می رود. می توان گفت تا به آن روز چنین اثری پدید نیامده بود. بزرگ شهریار برای نخستین بار از موجودات ناشناخته سرزمین هند و خاور دور سخن رانده است.برخی از دانشمندان ارزشمندی کتاب را فراتر از یک اثر جغرافیایی دانسته اند و نوشته اند.

 این کتاب که تأثیر آشکاری در پیشرفت دانش جغرافیا داشته است در سال 1886-1883 میلادی به کوشش (وان در لیت ) به فرانسه برگردان شدو به چاپ رسید. بزرگ پور شهریار تنها یک دریانورد و جغرافیدان نبود وی دانشمندی بود که از دانش آبشناسی(هیدرولوژی) نیز سر در می آورد و در این زمینه نیز نوشته هایی از خود بر جای گذاشت.

دریانورد ایران

 برگرفته از هفته نامه امرداد

ساخته های ایرانیان در دریانوردی

ایران باستان مهد دانش بوده و به جهان آموزش می داده است. دانش پیوسته در پیشرفت است بنابراین دانش آن زمان ایرانیان به گذشته پیوند خورده است. بدون دانش مهندسی و ابزارهای دقیق و دانشهای بنیادین مانند ریاضی و فیزیک و شیمی و زمین شناسی نمی توان تا دورترین جاهای خاور رفت و در آنجا به پژوهش و کاوش پرداخت کاری که نیاکان ما انجام می دادند. ایرانیان ساخته های بیشماری در دریانوردی دارند که به گروهی از آنها می پردازیم

1- قطب نما

قطب نمای ایرانی وارون (برعکس) قطب نمای چینی که 24 جهت دارد دارای 32 جهت بوده است. عدد 32 افزون بر نشان دادن دقت بیشتر قطب نمای ایرانی نماینگر آشنایی ایرانیان با اعداد در مبنای 2 و دانش ریاضی پیشرفته آنان است.

2- ژرفایاب

برای برآورد ژرفنای (عمق) آب دریا به ویژه در مناطق ساحلی دریای پارس و دریای مکران ایرانیان ابزاری ساخته و به کار می بردند که شبیه شاقول بنایی بوده است. یافته های به دست آمده از کشتی های غرق شده ایرانی در دریای اژه که در یورش به یونان شرکت داشته اند نشان می دهد ایرانیان از روزگار هخامنشی این ابزار را به کار می بردند.

3- مسافت یاب و واحد سنجش سرعت دریایی

دریانوردان ایرانی از زمان باستان ابزاری برای اندازه گیری مسافت دریا به کار می بردند. یکی از آنها ریسمانی بوده که دارای گره هایی در درازای(طول) خود بوده کم کم باز می شده و پس از رسیدن به پایانش آن را می پیچیدند و دوباره استفاده می کردند آنها ریسمانی به درون آب رها می کردند که به فاصله هر 6 مترگره ای بر روی آن بود. هنگامی که کشتی ایستاده بود گره ها ناپدید بودند با افزایش سرعت کشتی گره ها یکی یکی بیرون می آمدند و دریانوردان با شمارش گره ها سرعت را برآورد می کردند

4- رهنامه ها

نقشه ها و نوشته هایی بودند که در آنها همه گونه آگاهی درباره دریانوردی ثبت شده بود

5- پیل الکتریکی

سال 1330 خورشیدی باستانشناسان آلمانی در نزدیکی تیسفون ابزارهایی از روزگار اشکانیان یافتند و پس از بررسی دانستند که پیل الکتریکی است که به دست ایرانیان ساخته شده بود ویلهلم کونیک این پیلها را باتری پارتیان نامید. در پهنه دریانوردی از این نوآوری برای آبکاری ابزارهای آهنی در کشتی و جلوگیری از زنگ زدن بهره می گرفتند.   

6- کشتی سازی

دیرینگی کشتی سازی در ایران از شاهنامه فردوسی به خوبی پیداست. ناوهای ایران زمان هخامنشی که بزرگترین کشتی های جنگی زمان خود بودند که سه ردیف پاروزن و بادبان داشتند و با سرعت 80 میل دریایی در روز حرکت می کردند. آب های دریای پارس، دریای عمان،اقیانوس هند و رودخانه های جنوب ایران پهنه دریانوردی ایرانیان بوده است.

7- استرلاب

از این ابزار برای نشان دادن وضع ستارگان نسبت به کره زمین به کار می رفته است. سهم اندیش ورزان ایرانی در اختراع انواع استرلاب و تکامل و افزون بخش های گوناگون آن انکار ناپذیر بوده و از سوی همه رخدادنگاران (مورخان) ثبت شده است.

اسطرلاب

8- نقشه برداری

از زمانهای پیش در ایران زمین کا رهای مهندسی باسود جستن از ابزارهای مساحی و پیاده کردن نقشه انجام می گرفته است.نقشه برداری از کناره ها (سواحل) و تعیین راه ایمن دریای به ویژه در جاهای کم ژرفا از کارهای نیروی دریای ایران بوده است.

9- ابزارهای اندازه گیری

تراز شاهینی (تئودولیت) توسط کرجی مخترع و دانشمند ایرانی اختراع شده است.

10- شاخص خورشیدی

پیشینه تعیین زمان از راه اندازه گیری سایه آفتاب به زمان باستان بر می گردد. افزون بر این ایرانیان از ابزارهای آفتابی دیگر برای نشان دادن طول جغرافیایی بهره می جستند.

11- ابزار نمایش و پردازش حرکت سیارات

ایرانیان دست کم 1500 سال پیش از اروپائیان می توانستند طول جغرافیایی را به ویژه در دریا از نصف النهار مبدا (نیمروز- سیستان) حساب کنند این کار آنها از سوی دانشمندان جهان پذیرفته شده است.

12- قیر

مواد نفتی در ایران باستان شناخته شده بوده و در موارد گوناگون استفاده می شده است. بهره برداری از قیر به گونه عامل چسبنده ، عایق بندی کننده و ملات بوده است ایرانیان کف کشتی را قیر اندود و نفوذ ناپذیر می ساختند.

13- بهره گیری از مواد نفتی آتش زا در صنایع نظامی

کاربرد آتش در جنگ برای سوزاندن کشتی و تأسیسات دریایی دشمن از روزگار باستان روایی داشته است. در ارتش ایران در نیروی زمینی و دریایی همواره گروهی به نام نفت انداز با اونیفورم ویژه خود مأمور پرتاب مواد نفتی بودند.

14- خشاب (چراخ دریایی)

در دریای پارس ساختمانهایی ساخته بودند که بر فراز آن آتش می افروختند. این ساختمانها کار برج دریای و چراغ دریای را برای راهنمایی دریانوردان و خبررسانی انجام می دادند. فاصله این چراغها به گونه ای بوده است که با ناپدید شدن یکی دسیگری نمایان می شده است

 15- گزارش نویسی دریایی

دریانوردان با همراه داشتن چکیده ای از گزارش های سفرهای پیشین دیگر دریاپویان در راه های دریایی دانش دریانوردی را گسترش می دادند.

16- دوربین (تلسکوپ)

در تاریخ سلسله یوان چین آمده است برای راه اندازی رصدخانه پکن به سرپرستی کوئوشوچینگ ستاره شناس دربار ابزارهای رصدی از رصدخانه مراغه خریداری شده است. از جمله این ابزارها ذات الحق ، عضاده، دو لوله رصد، صفحه ای با ساعت های مساوی، کره سماوی، کره زمین، تورکتوم هستند. به گفته تاریخ سلسله پادشاهی یوان ایرانیان از این اختراع نه تنها برای رصد جرم های آسمانی بلکه برای مشاهده دوردست ها به ویژه در دریا سود می جستند.

17- پزشکی دریایی

در روزگار هخامنشی هنگام سفرهای دریای پزشکانی با کاروان دریایی همراه بودند تا بهداشت دریانوردان را بپایند. در دانشگاه گندی شاپور بخشی بود که به گردآوری بیماری دریانوردان و راه درمان آن ویژه شده بود.

 ربان تبرستانی پزشکی بود که در سفرهای دریایی آگاهیهای زیادی در باره بیماری دریانوردان گرد آورده بود او در ری به آموزش پزشکی پرداخت. وی استاد رازی پزشک نامدار و پیداکننده الکل بود. پور سینا نیز در بخش پنج کتاب قانون به بیماریهای دریایی پرداخته است. علی پسر عباس اهوازی نیز در زمینه دریانوردی نوشته هایی دارد.

اختراع سه گونه آسیاب آبی نمایانگر دانش و بینش ژرف ایرانیان باستان در مهندسی و دانش آب شناسی است. دستگاه پالایش آب چغازنبیل نخستین دستگاه پالایش آب جهان است که آب گل آلود کرخه را به آبی سالم و گوارا تبدیل می کرده است.

کورش و باربد

کمبوجیه و بردیا دوقلوهای کورش بزرگ بر اثر شیطنتهای بچگانه در بازی با دوستانشان زخم برداشته بودند و ناله می کردند. خیلی زود باربد ، پزشک کهنه کار و کهنسال پاسارگاد بالای سر بچه ها حاضر شد و زخم هر دو را بست. حال و روز بردیا بهتر بود اما کمبوجیه احتیاج به جراح داشت. باربد این پا و آن پا می کرد و اقدامی انجام نمی داد عرق بر پیشانی داشت و با رنگ پریده کناری ایستاده بود. هیچ کس حرفی نمی زد همه تعجب کرده بودند. کاساندان همسر کورش که پزشک را در کار خود مردد دید شتابان نزد کورش رفت و از باربد شکایت کرد. کوروش بزرگ که کاهلی را در کار باربد باور نداشت خیلی زود خود را بالای سر بچه ها رساند.

بردیا آرام گرفته به خواب رفته بود اما کمبوجیه ناله می کرد و از درد به خود می پیچید همه نگران او بودند. قلب کورش بزرگ فشرده شد به سمت باربد رفت دست بر شانه اش گذاشت و گفت:  

- دوست من نمی خواهی پسرم را مداوا کنی! نکند نمی شود.....

باربد نگذاشت سخن کورش پایان یابد چاره ای نداشت باید حرف می زد به گریه افتاد زانو زدو گفت:

- پادشاها نمی توانم اگر دست به کارد تیز ببرم جان شاهزاده به خطر می افتد نگاه کنید دستان من می لرزد. خواهش می کنم هر چه زودتر پزشک دیگری خبر کنید.

کورش خیلی زود دستور آمدن پزشک دیگری را دادو از باربد خواست روز بعد به دیدارش برود کار درمان کمبوجیه پایان یافت و حالش رو به بهبودی رفت.

کورش

فردای آن روز باربد پزشک با دلشوره و ناراحتی به دربار رفت خجالت می کشید با کورش روبرو شود. او سالها پزشک مخصوص شاه بود و مورد مهر او قرار داشت اما حالا که نیازمند دانشش بودند نتوانسته بود برای شاهزاده کاری انجام دهد. از دربان اجازه ملاقات گرفت و چند لحظه بعد نزد کورش رفت. شاه ایران بادی دن او از جا بلند شد و چون همیشه با لب خندان به پیشبازش رفت. دستش را گرفت روی تخت کنار خود نشاند و گفت:

- خدا را سپاس حال بچه ها رو به بهبودی است دیروز نگرانی من آنها بودند و امروز تو دوست من. گفتی دستانت می لرزد چرا؟

- شاها نشانه های پیری است. چند هفته ای می شود که نمی توانم مثل گذشته کار کنم زود خسته می شوم و دستانم بی حس می شود. دو سه روز است که دستانم می لرزد می ترسم کارد در دست بگیرم و بیماران را جراحی کنم.

- چرا تا کنون حرفی نزدی؟

- می ترسیدم کارم را از دست بدهم. کورش بزرگ شما به مهربانی و انسان دوستی معروفید به خدا سوگندتان می دهم نگذارید بیکار شوم.

- خداوند همه را یاری می کند دوست من نگران نباش ولی مشکل اینجاست که اگر دستت بلرزد جان بیماران به خطر می افتد.

- اگر کارم را از من بگیرید جان نوه هایم به خطر می افتد.

- چگونه

- شاها خداوند به من دو پسر داد که هر دو در جنگ با دشمنان ایران کشته شدند. از آن دو پنج نوه دارم که جز خانه من سرپناهی ندارند. خرج خوراکشان با من است اگر کار نکنم از گرسنگی خواهند مرد. هیچ کدام از دهسال بیشتر ندارند. شاها اگر مردم بفهمند دست من هنگام جراحی می لرزد....

باربد نتوانست حرف بزند و به گریه افتاد. کورش دلگیر و ناراحت سرش را پائین انداخت انگار خجالت می کشید نمی دانست در برابر پیر سپید مویی که سالها عمرش را پای مداوا کردن هموطنانش گذاشته و تنها فرزندانش را برای ایران فدا کرده چه بگوید. پزشک پیر شده بود و ناتوان ولی باید کار می کرد و شکم نوه های کوچکش را سیر می کرد. کورش از جا بلند شد و قدم زد.

 مسئله پیچیده ای بود ولی باید به گونه ای آن را حل می کرد. چند روزی طول کشید تا تصمیم آخر را گرفت جلسه ای تشکیل داد و با بزرگان ایران سخن گفت و آنچه را می خواست انجام دهد بیان کرد همه از تصمیم شاه خرسند شدند.

کورش باربد را احضار کرد و به او خبر داد برای حفظ جان مردم دیگر نباید به کار پزشکی ادامه دهد. ناراحتی باربد چند لحظه بیشتر طول نکشید تصمیم کورش نور امید در دل او پاشید. شاه گفت:

- تصمیم گرفتیم نه تنها در پزشکی بلکه در همه شغلها وقتی افراد به سنی رسیدند که حس کردند کارایی ندارند آن را رها کنند و به ما خبر دهند. به ازای سالهایی که به ایران و مردم خدمت کرده اند پول دریافت می کنند و این کمک ما تا پایان عمر آنها و تا زمانی که زن و فرزندشان قادر نیستند برای خود درآمدی داشته باشند ادامه پیدا می کند.

خوشحالی باربد زمانی بیشتر شد که کورش گفت:

- علاوه بر حقوقی که برای خدمت چندین ساله ات می گیری جوانانی را در اختیارت می گذاریم که به پزشکی علاقه دارند دانشت را به آنها بیاموز.  

و اینگونه کورش بزرگ قانون بازنشستگی را برای نخستین بار در ایران زمین به اجرا در آورد.  

او که شاه به دنیا آمد

ایستاد و به دوردست ها نگریست. گویی می خواست واپسین حد مرز کشور را در ذهنش بنگارد. بازگشت و نامه ای را که برای باز پس گرفتن حق این مرزو بوم نوشته بود بار دیگر بازخوانی کرد: «من شاه شاهان به برادر خود کنستانتیوس امپراتور روم درود می فرستم نیاکان من ، سرزمین خود را تا مقدونیه گسترش داده بودند وظیفه خود می دانم که ارمنستان و میان رودان(بین النهرین) را که با نیرنگ از نیاکانم به در کرده اید و مردم بی گناهش را آزار می رسانید باز ستانم. این سرزمین کوچک تنها شوند(دلیل) خونریزی است. چرا باید به انسانهای دیگر ستم کنید اگر نماینده من بدون پاسخ مثبت بازگردد پس از پایان زمستان با همه نیروی خویش به جنگ با شما می آیم»

پیک را فرا خواند و او را به سوی سرزمین روم فرستاد و بی صبرانه منتظر پاسخ شد. در اندیشه بود و نگران، او شاپور دوم بود کسی که از هنگام چشم گشودن در این گیتی شاه بود و تاج پادشاهی سرزمین گسترده ایران را بر سر داشت. شاپور از شانزده سالگی به گونه رسمی اداره کشور را بر عهده گرفت.

او کوشید بزرگی و قدرت را به مردم ایران باز گرداند وقتی کودک بود و نیابت پادشاهی به عهده مادرش بود می دید که تازیان (اعراب) به مرزهای ایران حمله می کنند، مال مردم را به غارت می برند، جوانان را اسیر می کنند به زنان تجاوز می نمایند آن زمان نمی توانست کاری کند ولی وقتی بزرگ شد و اجازه یافت خود امور ایران را به دست بگیرد، با توانایی و هوش بسیار دست متجاوزین عرب را از ایران کوتاه کرد. او کوشید به آرزوهای مردم ایران در برپایی شهریاری نیرومند و کشوری قدرتمند دست یابد. شاپور نوجوان به گونه ای کار کرد تا بیگانگان بدانند هیچ کس حق دست درازی به خاک این کشور را ندارد.

تندیس شاپور دوم

چندی گذشت.... سرانجام پیک پاسخ را به پادشاه رساند نامه ای وارون (برعکس) آن چه شاپور چشم به راهش بود: «اگر رومیان گاهی دفاع را بر حمله برتری می دهند از بیم و ترس نیست بلکه از راه مداراست. گر چه رومیان گاهی پیروز نشدند ولی هرگز نتیجه قطعی جنگ به زیان آنها نبوده است ما نه شهرهای گرفته شده را پس       می دهیم نه اسرایتان را آزاد می کنیم»

پاسخ نامه خشم شاه را برانگیخت .شاپور به پا خاست نبرد آغاز شد. به شهر نصیبین رسیدند. دلاورمردان ایران نصیبین و میان رودان را بازپس گرفتند. جنگ میان ایران و روم سه دوره به درازا انجامید نخستین بار نتیجه ای نداشت بار دیم«دوم» در حالی که نبرد به سود ایران بود شاپور جنگ را نیمه کاره رها کرد تا شورش مرزها را آرام کند و نگذارد به مردم آسیبی برسد. بار سیم«سوم» سپاه آراسته روم را در هم شکست . سربازان دشمن از میهن دوستی، ایستادگی و فداکاری ایرانیان داستانها گفته اند. نبرد با سربلندی ایران پایان یافت و حق مردم ما به آنها بازگردانده شد اسیران با افتخار به میهن بازگشتند.

شاپور هفتاد سال زیست هفتاد سال شاهی کرد و در دوران او مردم در خوشی و آرامش زیستند. فقر ،دشمنی، دزدی و... در بین مردم بیگانه بود مرزهای ایران از چین تا مدیترانه گسترش یافت و ایران هفتاد سال دارای قدرت و شکوه شد. شاپور مردی بود که کوروش ، نیای بزرگ پارسیان را الگوی حکومت خویش قرار داده بود. خداوند روان همه آنان را که برای سربلندی ایران تلاش کردند شاد نماید.

 

درود بر میهن پرستان


آینده گان چه تفکری درباره ما خواهند داشت اگر نام

خلیج همیشه پارس حتی برای یک ثانیه تغییر پیدا نماید. !!!

حتی در گوگل

به سایت زیر بروید و به خلیج همیشه پارس رای دهید.

http://www.persianorarabiangulf.com

ای انکه چشم دوخته ای بر خلیج پارس این لقمه باشکمبه تو سازگار نیست 

پاینده ایران ، سرافراز ايراني  ، جاويد باد خليج تا ابد پارس

 این پیام را در سایت ها و بلاگ هایتان بگذارید .

ترین های جهان در ایران زمین

نخستین منشور حقوق بشر جهان در بابل

منشور حقوق بشر کوروش بزرگ یا استوانه ی کوروش استوانه ای سفالین است که در سال 539 پیش از میلاد به فرمان کوروش دوم هخامنشی شاهنشاه ایران ساخته شده و گرداگرد آن سخنان و فرمان های کوروش بزرگ به زبان و خط میخی اکدی (بابلی) نوشته شده است. این استوانه که نخستین منشور حقوق بشر در جهان است در نیایشگاه اسگیله در شهر بابل پیدا شده است. نخستین بار از این منشور در زمان محمد رضا شاه پهلوی پرده برداری شد و هم اکنون در موزه بریتانیا از آن نگهداری می شود.

 

منشور کوروش

بلندترین بادگیر جهان در یزد

بادگیر باغ دولت آباد یزد با 33 متر بلندا بلندترین بادگیر جهان است بادگیر 8 سویه ی این باغ با چنین بلندایی در دنیا بی مانند است بادگیرها بخشی از سازه های مسکونی شهر یزد در گذشته بوده که طبیعی ترین روش بهسازی هوای خانه ها به شمار  می رفته است. بادگیرهای باغ دولت آباد، آب انبار کلیمیان، آب انبار شش بادگیری و هفت بادگیری عصر آباد و حسین آباد از ارزشمندترین بادگیرهای یزد هستند.گفتنی است این بادگیر ساخته محمد تقی خان بافقی است.

 باغ دولت آباد

گردترین گنبد جهان در بافق

گنبد امامزاده عبدالله بافق یکی از زیباترین و گردترین گنبدهای ساخته شده در جهان است که امروزه در سیاهه میراث فرهنگی ایران با افتخار از آن نام برده می شود و در طول تاریخ جهانگردان و تاریخ نویسان شکوه و بزرگی آن را ستایش کرده اند 

امامزاده عبدالله

نخستین انیمیشن جهان در شهر سوخته

پنج هزار سال پیش در شهر سوخته هنرمند نقاش روی یک جام سفالین نقشی از یک بز کشید که در پنج حرکت به سوی درختی راهی شده و از برگ آن می خورد. این نخستین باری بود که در جهان باستان تصویر متحرک پدید آمد تاکنون در روزگار پیش از تاریخ چنین تصاویری یافت نشده و نخستین بار این تصاویر در شهر سوخته دیده شده است. این نگاره کهن ترین ایده مردمان باستان برای نمایش تصویر متحرک و به گفتار امروزی انیمیشن است شهر سوخته در سیستان و بلوچستان در هزاره دوم و سوم پیش از میلاد ساخته شده است.

 انیمیشن

کهن ترین سرو جهان در ابرکوه

کهن ترین سرو جهان با پیشینه ای نزدیک 4000 سال در شهر ابرکوه استان یزد قرار دارد. این درخت از پیرترین جانداران جهان است گرداگرد تنه درخت یازده و نیم متر و بلندای آن 25 تا 28 متر برآورد شده است. الکساندر روف روسی عمر سرو را از 4000 سال بیشتر می داند کاشت این درخت به زرتشت نسبت داده شده است.

 سرو ابرکوه

بلندترین تاق طبیعی جهان در سواد کوه

دهانه غار اسپهبد خورشید در کوه های خاوری راه سراسری سوادکوه و تنگه دوآب است و در سال 1335 خورشیدی پیدا شد. پژوهشگران این اثر زیبای طبیعی را به نام دژ افسانه ای می شناسند آثار باستانی غار بازگوکننده آن است که آنجا از پناهگاههای اسپهبدان مازندران بوده است. درون غار تالار ساده و دایره ای شکل که 19 متر و 75 سانتیمتر بلندا و 14 متر و 25 سانتی پهنا داشته و فاصله میان کف و سقف به 15 متر می رسد و از نامی ترین تاق های نامی جهان است شگفت ترین بخش غار اسپهبد خورشید بنا و سمت چپ آن است که کم و بیش دست نخورده باقی مانده است.

 تاق سوادکوه

کهن ترین خط جهان در جیرفت

گل نوشته های یافت شده در جیرفت و پیرامون هلیل رود نشان از کهن ترین خط جهان دارد پیدا شدن این لوح ها در جیرفت نشان داد که تمدن از سرزمین ایران به دیگر جاهای جهان گسترش یافته است. تا پیدا شدن این گل نوشته ها تنها دو خط میخی و هیروگلیف به عنوان خط های باستانی شناخته می شد اما خط های تمدن جیرفت که به گونه ای اشکال هندسی هستند هیچ گونه برابری برایشان نیست

خط جیرفت

کهن تریتن قانون نوشته جهان در شوش

کهن ترین قانون نامه مدنی که تمدن بشری می شناسد قانون حمورابی است. این پادشاه پس از آنکه توانست از قبیله های پراکنده و ناتوان بابل حکومت نیرومندی پدید آورد و آسایش نسبی را در بابل حکمفرما نماید فرمان نگارش قانون نامه تاریخی خود را داد دومین سال فرمانروایی وی سالی خوانده شده که«او قانون را بر زمین حاکم ساخت» بعدها در میانه ی حکمفرمایی حمورابی قوانین وی بر سنگ نبشته ای به بلندای 2 متر و 25 سانتیمتر نگاشته شد. این سنگ نوشته تا سال 1160 پیش از میلاد در نیایشگاه خورشید در میان رودان نگهداری می شد از سوی فرمانروای ایلام به شوش برده شد و سرانجام در سال 1902 در کندوکاو دومورگان در شوش ایران یافت شد.این سنگ نوشته در موزه لوور پاریس است.

 قانون حمورابی

درازترین غار نمکی جهان در قشم

در فاصله 90 کیلومتری قشم جزیری گنبدی شکلی به نام نمکدان به بلندای 237 متر از دریا است که غار نمکدان در آن جای دارد بخش جنوب شرقی این گنبد با درازای 6400 متر درازترین غار نمکی جهان شناخته می شود. جریان آب نمک در کف غار از چشم اندازهای دلپذیر جزیره قشم است. غار نمکدان دارای یک دریاچه نمک به ژرفای یک متر در فاصله 160 متری دهانه ورودی است این غار دارای چند تالار بزرگ و کوچک است که نخستین تالار آن در فاصله 670 متری ورودی آن است. از دل کوه نمکدان یک جریان آب زیر زمینی همیشگی می جوشد که راه را به بیرون می گشاید و پس از حل کردن نمک در راه خود چشمه نمک در دامنه کوه نمایان می شود این چشمه در گودال رو به روی خود حوضچه ای طبیعی به رنگ سفید پدید می آورد این چشمه در همه سال جریان دارد   

غار نمکی قشم

فرماندهان و سرداران بزرگ ایران زمین (اشکانی، ساسانی)

- تیردادیکم : برای آزاد کردن ایران از دست سلوکیان نبردهای بسیاری با سلوکوس دوم داشت

- اردوان یکم : جنگهای بسیاری با سلوکیان داشت او آمارد همدان ماد و نواحی زاگرس را گرفت

- سورنا: سپهسالار بزرگ ارتش ارد پادشاه اشکانی که در نبرد حران فرمانده سواره نظام سبک اسلحه و سنگین اسلحه بود در این جنگ سورنا با دلاوری بسیار کراسوس را شکست داد

- پاکر: پسر ارد ، شاهزاده ایران و از سرداران بزرگ جنگ حران در زمان اشکانیان

- شاپور: شاپور یکم فرزند اردشیر شاهزاده ایران، از سرداران سپاه ساسانی در جنگ علیه حاکم بحرین

- مهرنرسی: فرمانده سپاه بهرام گور در جنگ ایران و روم

- زرمهر: فرمانده سپاه ایران زمان بلاش ساسانی در جنگ با هیاطله

- سیاوش: فرمانده سپاه قباد ساسانی در جنگ با روم که به مقام ارتشتاران سالار رسید

- پیروز: سپهسالار ایران در جنگ نصیبین بین ایران و روم زمان قباد ساسانی

- پی تی یاکس: فرمانده سپاه ایران در جنگ نصیبین

- بارسمان: فرمانده سپاه ایران در جنگ نصیبین

- آزارس: فرمانده سپاه ایران در جنگ با روم

- وهرز: فرمانده سپاه ایران در جنگ با اعراب زمان انوشیروان ساسانی

- بهرام چوبین: فرمانده سواره نظام ایران زمان انوشیروان و سپهسالار سپاه هرمزد چهارم در جنگ با ترکان

- یلان سینه: فرمانده ایران در جنگ با روم زمان هرمزد چهارم شاه ساسانی

- ایزد گشنسب: فرمانده ایران در جنگ با روم زمان هرمزد چهارم شاه ساسانی

- نرده گشنسب: فرمانده ایران در جنگ با روم زمان هرمزد چهارم شاه ساسانی

- دینوری: فرمانده سپاه ایران زمان خسرو پرویز

- شاهین بهمن زادگان: فرمانده سپاه ایران زمان خسرو پرویز که دژ نظامی بیزانس را تصرف کرد

- شهربراز: فرمانده سپاه ایران زمان خسرو پرویز فاتح انطاکیه دمشق و اورشلیم و مصر

- گشنسب اسپاذ: فرمانده سپاه ایران در جنگ با سپاه روم

- رستم فرخزاد: فرمانده سپاه ایران در جنگ های سلاسل و جسر

- هرمزان: سپهسالار سپاه ایران در جنگ نهاوند با اعراب زمان ساسانیان

- مردانشاه ابروند: فرمانده سپاه ایران در جنگ با اعراب

- پیروزان: سردار ایران در جنگ با اعراب زمان ساسانیان

- موتا: فرمانده سپاه ایران اواخر زمان ساسانیان

- اسفندیار: برادر رستم فرخزاد و از فرماندهان زمان ساسانی

- فرخان زیبندی: سردار ایران در ری زمان ساسانیان

فرماندهان و سرداران بزرگ ایران زمین ( زمان هخامنشی)

- هارپاگ: سردار و فرمانده بزرگ مادها در زمان آژی دهاک وی بعدها به خدمت کوروش بزرگ در آمد

- کوروش بزرگ: سردار بزرگ ایران که پیش از رسیدن به پادشاهی سپاه پارس و ماد را فرماندهی می کرد

- کریزانتاس پارسی: فرمانده سپرداران ایران در جنگ ماد با آشوریها

- آرتاباز: فرمانده پیادگان و سواران پارسی در جنگ با کلدانیها

- هاندامیاس مادی: فرمانده پیادگان ماد در جنگ  با کلدانیها

- ماداماس پارسی: فرمانده سواره نظام سنگینم اسلحه ایران در جنگ با کلدانیها

- آراسپ: از سرداران کوروش بزرگ در جنگ تمبره این نبرد بین کرزوس شاه لیدیه و کوروش بزرگ انجام شد

- آبرادات: از فرماندهان سپاه کوروش بزرگ در جنگ تمبره وی شاه شوش بود که فرماندهی ارابه های داس دار را بر عهده داشت

- گبریاس: سپهسالار سپاه کوروش بزرگ در محاصره بابل

- گاداتاس: فرمانده سپاه کوروش بزرگ در محاصره نینوا

- داریوش بزرگ: فرمانده ارشد سپاه کمبوجیه همچنین فرمانده گارد سلطنتی پیش از رسیدن به پادشاهی بود

- واتیس: از فرماندهان ارتش ایران در زمان داریوش بزرگ

- آرتافرن: از فرماندهان ارتش ایران در زمان داریوش بزرگ

- مگابیز: فرمانده سپاه داریوش بزرگ در اروپا

- مردونیه: فرمانده سپاه داریوش بزرگ در یونان و آسیای صغیر

- اتانس: فرمانده سپاه خشایارشاه

- تیگران: فرمانده سپاه خشایارشاه

- هیتاسپ: پسر داریوش از فرماندهان سپاه خشایارشاه

- هرمامیتر: فرمانده سواره نظام سپاه ایران زمان خشایارشاه

- ثی ثه: فرمانده سواره نظام سپاه ایران زمان خشایارشاه

- آریا بیگنیس: از فرماندهان نیروی دریایی سپاه خشایارشاه در نبرد سالامیس کشته شد

- هخامنش: برادر خشایارشاه و فرمانده ناوگان نیروی دریایی در نبرد سالامیس کشته شد

- پرکساس پس: از فرماندهان نیروی دریایی سپاه خشایارشاه

- بانو آرتمیز: بزرگ بانوی ایران و از فرماندهان نیروی دریایی خشایارشاه در نبرد سالامیس

- ماسیست: از فرماندهان نیروی دریایی سپاه خشایارشاه

- تری تان تخم: از فرماندهان نیروی زمینی ایران در نبرد سالامیس

- گرگیس: از فرماندهان نیروی زمینی ایران در نبرد سالامیس

- سمردمنس: از فرماندهان نیروی زمینی ایران در نبرد سالامیس

- مگابیز: فرمانده ناوگان بزرگ ایران در جنگ با آتن در زمان اردشیر اول جنگی که با صلح کالیاس پایان یافت

- تیسافرن: فرمانده سواران ایران در زمان اردشیر دوم

- ارن تاس: فرمانده نیروی زمینی ایران در زمان اردشیر دوم

- تیریداز: فرمانده نیروی دریایی ایران در زمان اردشیر دوم

- سپیتردات: فرمانده سواره نظام ایران در زمان داریوش سوم

- آرسیت: فرمانده سواره نظام ایران در زمان داریوش سوم

- نبرزن: فرمانده سواره نظام ایران در زمان داریوش سوم در نبرد ایسوس

- آریوبرزن: سردار بزرگ داریوش سوم در نبرد گوگمل، در آستانه شکست ایران از اسکند با فداکاری و جانبازی با یاران اندک خود از پارسه دفاع نمود و کشته شد

- اربات: از فرماندهان سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل

- ارسی نس: از فرماندهان سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل

- فردات: از فرماندهان سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل

- مازه: از فرماندهان سپاه داریوش سوم در نبرد گوگمل

- بانو یوتاب: از فرماندهان سپاه ایران خواهر آریوبرزن که در واپسین لحظات حکومت هخامنشی در کنار برادر خود و اندک مردان و زنان شجاع ایران از پارسه دفاع نمود و با هزاران زخم در بدن در راه ایران زمین جان خود را فدا کرد.

                                                                          (ادامه دارد)

بزرگمهر ،بزرگ اندیشمند ایران

 بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ٬ وزیر خردمند خسرو انوشیروان ، از نویسندگان و دانایان زمان ساسانی بود که از زمان جوانی پیشه دبیری و آموزگاری را برگزید تا فرزندان ایران را در یادگیری و آموختن یاری رساند. او از هوش سرشاری برخوردار بود و در امر آموزش هر روز از شیوه های جدید استفاده می کرد همین کار او موجب شد بچه ها به یادگیری علاقه بیشتری نشان دهند و موجبات شادی و خرسندی پدرو مادران خویش را فراهم نمایند هنوز زمان زیادی از آغاز کارش نگذشته بود که شاگردان بسیاری برای فراگیری دانش به او سپرده شدند کم کم عنوان استادی را از آن خود کرد آوازه او به گوش پادشاه ساسانی رسید و خیلی زود برای آموزش و پرورش فرزند انوشیروان، هرمز فراخوانده شد.

 هرمز ابتدا نسبت به بزرگمهر بد رفتاری می کرد و از حضور او خشمگین بود بنابراین از هر فرصتی استفاده می کرد تا استاد را آزرده سازد. بزرگمهر که می دانست آموزش دادن به شاهزاده ای که آینده ایران در دست او خواهد بود بسیار مهم است پا عقب نگذاشت و با تغییر روش آموزش خود و مهر و محبتی بسیار توانست هرمز را به درس علاقه مند سازد به گونه ای که مهر استاد را در دل گرفت و از این رو به آن رو شد بزرگمهر با بینشی بالا توانسته بود از دانش روانشناسی بهره بگیرد و شاه آینده ایران را به سوی دانستن و اندیشیدن آورد. جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا جایی که به وزارت رسید و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود. بزرگمهر از خرد بسیار بالایی برخوردار بود .حکایتهای زیادی از خردمندی او گفته‌اند. یکی از داستان‌های مشهور بزرگمهر پاسخ به پرسشی است که در جمع خردمندان و در پیشگاه انوشیروان داده: گروهی از اندیشمندان گرد هم سخن می گفتند یکی از آنها پرسید بزرگ‌ترین بدبختی چیست؟ فیلسوف یونانی گفت پیری و کُودنی که با تنگدستی و نداری با هم باشد، دانشمند هندی گفت بیماری های جسمی که با دردهای روحی فزون گردد، بزرگمهر گفت وقتی که آدمی ببیند عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده ، این بدترین بدبختی هاست. این پاسخ در پیش خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بزرگمهر در برابر دانشمندان و فیلسوفهای خارجی نمایان شد.

( دیورسام بزرگ ) پادشاه هند، برای سنجش خرد و دانایی ایرانیان و اثبات برتری خود شطرنجی را که مهره‌های آن از زمرد و یاقوت سرخ بود، به همراه هدایایی نفیس به دربار ایران فرستاد و ( تخت ریتوس ) دانا ترین مرد هندی را نیز گمارده انجام این کار ساخت. او در نامه‌ای به پادشاه ایران نوشت: از آنجا که شما شاهنشاه ما هستید، دانایان شما نیز باید از دانایان ما برتر باشند. پس یا روش و شیوه آنچه را که به نزد شما فرستاده‌ایم باز گویید و یا پس از این باج برای ما بفرستید.

شاه ایران پس از خواندن نامه، چهل روز زمان خواست  . هیچ یک از دانایان در این چند روز ،چاره و روش آن را نیافتند تا اینکه روز چهلم بزرگمهر كه جوانترین وزیر انوشیروان بود به پا خاست و گفت: این شطرنج را چون میدان جنگ ساخته‌اند كه دو بازیکن بوسیله مهره‌های خود با هم می‌جنگند و هر كدام خرد و دوراندیشی بیشتری داشته باشد، پیروز می‌شود . بزرگمهر رازهای کامل بازی شطرنج و روش چیدن مهره‌ها را گفت. شاهنشاه سه بار بر او درود فرستاد و دوازده هزار سکه به او پاداش داد

پس از آن ( تخت ریتوس ) مرد دانای هندی با بزرگمهر به بازی پرداخت. بزرگمهر سه بار بر تخت ریتوس پیروز شد. روز بعد بزرگمهر تخت ریتوس را به نزد خود خواند و وسیله بازی دیگری را نشان داد و گفت: اگر شما پاسخ این بازی را دادید ما باجگزار شما می شویم و اگر نتوانستید باید چون گذشته باجگزار ما بمانید. تخت ریتوس به شاه هند مشورت کرد دیورسام چهل روز زمان خواست، اما هیچ یک از دانایان آن سرزمین نتوانستند ( وین اردشیر ) را چاره گشایی کنند و به این ترتیب شاه هندوستان پذیرفت كه باجگزار ایران بماند.

بر اساس یافته های باستان شناسان اولین بار این بازی در شهر سوخته زابل انجام می شده‌ که بقایای آن در گورستان شماره ۷۶۱ با ۶۰ مهره پیدا شده‌است. بزرگمهر نام آن را به افتخار اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی، نیواردشیر می‌گذارد. بنا به متن کتاب شطرنج‌نامه (یا گزارش شطرنج و نهش نیو اردشیر)، در ابداع آن از نمادهای متعددی استفاده می‌نمایند. مثل تخته بازی به زمین، سیاهی و سپیدی مهره‌ها به شب و روز و تعداد مهره‌ها (که سی عدد است) به سی روز ماههای تقویم ایرانی، گردش گردانه‌ها(تاسها)   به چرخش افلاک و ستارگان و گردش مهره‌ها به حرکت مردمان تشبیه شده‌است که به فرمان چرخش آسمان و سیاره‌ها قرار دارند . همچنین چیدن مهره‌ها در آغاز کار به آفرینش و زدن مهره‌ها به برخورد و کشتار انسانها و دوباره نشستن آنها به زایش و بیرون رفتن آنها از صفحه بازی به مرگ تشبیه گردیده‌است. نماد پردازی حتی در شرح شماره تاسها نیز دیده می‌شود که ۱ نشان اهورامزدا (خدای بزرگ) ۲ نشان دو مینو(انگره مینو و سپنتا مینو)؛ ۳ نشان اندیشه، گفتار و کردار نیک؛ ۴ نشان عنصرهای چهارگانه خلقت یعنی آب، باد، خاک، آتش ؛ ۵ نشان پنج روشنی خورشید، ماه، ستاره، آتش، آذرخش و ۶ به شش گاهنبار مانند شده‌است. در تلمود نیز به این بازی اشاره شده‌است. در یونانی به آن کوبیا می‌گوینددر حال حاضر پایتخت ساخت تخته نرد در ایران، شهر سنندج می باشد.

بازی تخته نرد

تخته نرد

جدای از این کشف بزرگ نوشتاری بزبان پهلوی بنام پندنامگ وزرگمهر بختگان یعنی پندنامهٔ بزرگمهر پسر بختگان به وزیر پاک سرشت ساسانی منسوب است که دارای ۴۳۰ کلمه می باشد.  همچنین در جوامع الحکایات آمده است روزی از سرزمین روم نامه‌ای به انوشیروان رسید. در نامه مطلبی معما گونه نوشته شده بود. همه دانشمندان بزرگ شهر جمع شدند تا نامه را بخوانند، اما نتوانستند ولی بزرگمهر مطالب آنرا فهمید و مفهوم نامه را ترجمه کرد. آری این است هوش و درایت مردان بزرگ ایران. از سخنان حکیمانه  بزرگمهر وزیر دربار انوشیروان عادل پادشاه بلند مرتبه سلسله ساسانیان ایران به چند نمونه اشاره می کنیم :

« ستوده و نیک فرجام کسی است که دادگر و نیکنام و در کردار و گفتار به هنجار باشد ».

« آنچه دلخواه همه است جز تن درستی نیست ، که اگر کسی روزی از آن محروم شد آرزویی جز بدست آوردنش ندارد» .

 «فر و شکوه زمانی فزونی می یابد که دانا نزدمان ارجمند باشد و کام بدخواه را به زهر بی اعتنایی بیالاییم» .

« برترین دانش ها یزدان پرستی است ».

«دانایان روشندل می دانند که دوران زندگی دراز نیست ، تن آدمی از این جهان است و روان از سرای دیگر»

«کوشش هنگامی بی زیان تر است که با رشک و حسد همراه نباشد»

«چه کسی امیدوارتر است انسان کوشایی که لطف خداوندی یار او باشد»

 درونمایه یادگار بزرگمهر در حدود ۲۶۳ پند و اندرز است که عمل به آنها انسان را به سوی راستی و درستی رهنمون می کند. سخنان این بزرگمرد همه نیکی است و راستی و درس زندگی که در همه حال می توان از آن بهره برد. خداوند روانش را شاد گرداند.

یکای پول ایران

(آنچه در این نوشتار می خوانید از تارنگار سرباز ایران رادمهر بزرگوار است که چون شما دلی دردمند دارد برای ارزشهای ایران. بیایید با گوش سپردن به این نوشتار زییا در راه ارج نهادن به ارزشهای ایران زمین و پیاده کردن آنچه باید برای ایرانی بودن ما باشد تا پای جان بایستیم)

شايد شنيده ايد كه آمارمندان (مسئولين) كشور بر آن شده اند كه در راستاي كم كردن از شمار سِفر (صفر) هاي پول كشور ، يكاي آن را نيز دگرگون كنند .يكاي (واحدِ) پول كشور ما در درازاي گاهنگار (تاريخ)، دست خوش دگرگوني هايي شده است كه در واپسين سده ها بويژه از دوره ي قاجار تاكنون ، رويداشتي (توجهي) به ريشه ي نام آن يكا ، نشده است .

بسياري از يكاهاي ايران برگرفته از نامي بيگانه در زبان ما بوده است. از آن دسته مي توان به يكاهاي زير نماري داشت (اشاره كرد)  :

 دِرهَم : بر گرفته از واژه ي دراخما در يونان باستان بوده است كه يونانيان و ساسانيان همزمان آنرا بكار ميبرده اند.

 دينار : این واژه از دیناریوس که واحد پول امپراتوری روم بود گرفته شده است. كه دربسياري از كشورها بكار گرفته شده است ( الجزاير ، بحرين ، عراق ، اردن ، كويت ، ليبي ، ايران و ... ) در فرجام بی ارزش شدن پول، نياز به يكاهای پولی بزرگتر پیش آمد كه همه بر مبنای دینار بنا شده بودند.

 سکه سد دینار (صنار) بود که بدست سلطان محمود غزنوی ساخته شد و به نام خودش، «محمودی» نامیده می شد. در همان زمان، شاهان سامانی ، سکه های سيمين (نقره) پنجاه دیناری ساختند که «شاهی» نامیده می شد.  یک محمودی، دو شاهی بود.يكاهای دیگری مانند «قران» (هزار دینار) و تومان (10000) دینار، تنها يكاي شمارش بودند و هیچ سکه ای به نام قران یا تومان ضرب نمی شد (کلمه تومان از لفظ مغولی تومان به معنی ده هزار می آيد)

 در زمان صفوی، شاه عباس آغاز به ساخت یک سکه کرد به ارزش 200 دینار یا دو محمودی. این سکه به «عباسی» معروف شد و بسیار مورد استفاده قرار می گرفت. در همین زمان، با باز شدن پای پرتغالی ها در ایران، سکه های پرتغالی در ایران رایج شد. این سکه ها «رئال» نام داشتند ( که هنوز هم يكاي پول برخي از ويرانستانها يا مستعمرات پيشين پرتغال، مانند برزیل است) و در ايران با نام ريال خوانده شدند.

 در پايان سده ي هجدهم میلادی، نادرشاه افشار هم سکه اي به ارزش 500 دینار ساخت که به نام خودش «نادری» خوانده می شد، اما خیلی زود مردم بجای نادری، «ده شاهی» را بكار بردند . (شاهی= پنجاه دینار   _ 500 دینار= ده شاهی).در آغاز پادشاهي پهلوی بنا گشت، يكاي پول ایران یکدست شود و واحد پول «ریال» نام گرفت. همین ریال (یا به زبان مردم، «قران») است که امروزه هم واحد پول رسمی ایران به شمار می رود.در همان زمان پهلوی اسکناسهای پنج ریالی و ده ریالی (یک تومانی) چاپ شدند .

 و اكنون در آستانه ي دگرگوني يكاي پول كشورمان هستيم و چه نيكوست كه اين بار نامي در خور فرهنگ و زبان ايراني و پارسي، براي اين نمادِ ارزنده ي ايران زمين برگزينيم .شايد بدانيد كه نخستين يكاي پولي ايران كه بدست داريوش بزرگ ساخته شد " دَريك " نام داشت .

 دريك را داريك هم گفته‌اند، ولي آوایش درست آن دَریک است. ارنست هرتسفلد یکی از ایران شناسان بنام، گمان می کرد که دریک از نام داريوش برگرفته شده است. ولي امروزه بسیاری از پژوهشگران بر این باور هستند که دریک از واژه دَریگ یا ذَریگ در زبان پارسي باستان به مانكِ زرین (از ستاک زر) گرفته شده است. دریک سکه ٔ زر در زمان هخامنشی، با سنگيني ۸/۳۵ تا ۸/۴۲ گرم بوده‌است. بر روي آن نگاره‌ای از یک کماندار پارسی است که یک زانو برزمین نهاده زه کمانی را می‌کشد.

واحد پول ملی

 چه زيبا و بجاست كه امروز بتوانيم بر سينه ي گاهنگار درخشان ايران زمين ، نشان سرافرازي و استواري بياويزيم و بر نام يكاي پول ايران زمين ، نامي پر آوازه و شايسته ي فرهنگ و زبان سره ي پارسي را بازآفريني كنيم . از اين رو ايرانيان ميهن پرست واژه هايي چون "دريك" ، "آريا" ، "پارسه" و "مهر" را پيشنهاد داده اند.  دوستان من ، ايرانيان ارجمند ، به مهر بيكرانتان، از راه تارنگار خود ، فيس بوك ، رايانامه و پيامك در رسانش واژه هاي « دريك ، آريا ، پارسه و مهر » ، براي يكاي پول ايرانمان، كوشايي و تلاش بي همتايي از خود بجاي بگذاريد.

 

نامه هراکلیت به داریوش بزرگ و پاسخ آن

آنچه امروز در کشور دوست  داشتنی ایران روی می دهد وارون (برعکس) گذشته مردم ما است. ایرانیان همیشه مردمانی فرهیخته و دانش دوست بودند پزشکان، دانشمندان ......و نامداران بسیاری داشتند که سرآمد روزگار خود بودند اگر امروز فرزندان دانش دوست ایران راهی کشورهای دیگر می شوند و همانجا ماندگار می گردند اگر بازرگانان، پزشکان، نخبگان و زنان و مردان بزرگ ایران در کشورهای بیگانه کار    می کنند و دیگر نامی از ایران نمی برند از رویدادهای امروز است در گذشته پادشاهان و بزرگان دانشمندان دیگر کشورها را تشویق می کردند به ایران بیایند و به پژوهش بپردازند جایگاهی آرام و ایمن برایشان می ساختند و به آنان ارج می گذاشتند. داریوش پادشاه بزرگ و دانش دوست ایران نیز همیشه در پی دانش و دانش اندوزی بود او علوم زمان خود را پیگیری می کرد و با دانشمندان به بحث و بررسی در مورد آنها می پرداخت وسایل آسایش دانشمندان را حتی اگر در کشورهای دیگر بودند فراهم می کرد یک از آنها فیلسوف یونانی بود به نام هراکلیت که اندیشه هایش به آموزه های مغان زرتشتی نزدیک بود او در کشور خود آزار می دید داریوش که این موضوع آگاه شداو که برخی از اثر هراکلیت را درباره طبیعت کنگ و دشوار یافته بود تصمیم می گیرد او را به ایران دعوت کند تا هم در آرامش باشد و هم دانش خود را برای او روشن نمایی. درونمایه نامه داریوش چنین است:

« داریوش شاه پسر ویشتاسپ خطاب به هراکلیتوس دانا درود می فرستد تو کتابی درباره طبیعت نوشته ای که فهم و تفسیر آن دشوار است در برخی از بخش ها اگر واژه به واژه گزارش شود به نظر می آید که شامل نیروی مشاهده و نظر در همه ی جهان است و آنچه در آن روی می دهد بر پایه خدایی ترین حرکت قرار دارد اما در باره بیشتر بخش های آن باید از داوری خودداری کرد چنان که حتا بهره مندترین کسان از ادبیات سرگردانند که تفسیر درست کتاب تو چیست. بنابراین داریوش شاه خواهان آن است که از پندهای تو بهره مند شود پس زودتر بیا تا مرا در کاخ دیدار کنی می دانم که یونانیان مردان دانای خود را ارج نمی گذارند و از شنیدن پندهای سودمند آنان غفلت می کنند ولی بدان در دربار ایران همه گونه مزیت به تو داده خواهد شد و گفت و گوهای روزانه درباره مسایل عالی و نیز زندگی خوشنامی هماهنگ با اندرزهای تو خواهیم داشت»

داریوش

پاسخ هراکلیت: « از هراکلیت به داریوش شاه درود! همه ی مردم روی زمین از حقیقت عادلانه دوری می کنند و از روی بی خردی زشت خود را آز سیری ناپذیر و شهرت جویی می سپارند اما من از آنجا که همه پستی ها را به فراموشی سپرده ام و از فزون جویی که خویشاوند نزدیک حسد است گریزانم و چون از شکوه فراوان اجتناب دارم نمی توانم به سرزمین ایران بیایم من به اندک مایه خشنودم که هماهنگ با اندیشه و منظور من است».

ای کاش ایران کنونی ما دانشمندانی چون هراکلیت داشت که هرگز حتی در بدترین شرایط میهنشان را ترک نمی کردند و مسئولینی داشت که به دانشمندان و فرهیختگانش ارج می گذاشتند.

مهر کوروش

لشکر ايران آماده جنگ مي شد و سواران پا بر رکاب اسب با شور و اشتياق آماده فرمان حركت بودند تا افتخاري ديگر براي ايران رقم زنند. باز دستي به ستم دراز شده بود و مردمي از كوروش ياري خواسته بودند. آنگاه كه شاه ايران موضوع حمله به امپراتوري ايران و كشته و زخمي شدن تعداد زيادي از زنان و كودكان مظلوم را شنيد، نتوانست ساكت بنشيند و تنها با تكيه بر مسند قدرت دستور اعزام نيرو صادر كند او خود لباس رزم پوشيد تا به مردم بي پناه كمك كند و باز ديد گروه بسياري از جوانان و پيران سرزمين ايران پشت سرش به صف ايستاده اند تا ياريش كنند.

کورش پادشاه عادل ايران از نزديکان خداحافظي كرد سوار بر اسب شد تا باز به راهبري سپاه ايران بپردازد. هنوز دستور حركت صادر نشده بود كه فرياد شادي و خنده از گوشه اي از سپاه بلند شد كوروش كنجكاو شد تا علت را بداند يکي از نزديکان خبر آورد همسر سربازي چهار فرزند بدنيا آورده و گويا خبر تولد نوزادان تازه به پدرشان رسيده است.

 فروانرواي ايران خنديد و گفت:

- اين خبر خوش پيش از حرکت سپاه ايران بسيار روحيه بخش و خوش يُمن است. خداوند به زندگي پدرو مادرشان خيرو بركت دهد.

كوروش دستور داد پدر نوزادان را به نزدش بياورند. سرباز ايران در حاليكه از شادي اشك در چشم داشت نزد كوروش آمد شاه ايران او را بوسيد و گفت:

- خبر شادي بخشي است براي تو و خانواده ات مبارك باشد هر چه زودتر لباس رزم را بيرون بياور ونزد فرزندانت برو

سرباز كه انگار دنيا را بر سرش خراب كرده اند با چهره اي غم زده گفت:

- شاها چه فرمان مي دهيد مرا از همراهي خود و همسنگرانم منع مي كنيد

 كوروش لبخندي زدو گفت:

- نگهداري و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . برا ي ياري رساندن به سرزمينت فرصت زيادي داري

 وقتي سپاه پيروز ايران از جنگ باز گشت کوروش تنها سوغاتي را که با خود به آورد چهار لباس زيبا براي فرزندان آن سرباز بود .به درستي كه فرمانرواي مردمدار ، مهر خويش را از کسي دريغ نمي کند .

سال ها بعد آن چهار کودک سربازان رشيدي شدند ، آنها نخستين سربازان سپاه ايران بودند که از ديوارهاي آتن گذشته و وارد پايتخت يونان شدند . نکته جالب آن است که يکي از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارميس که از نام دختر بزرگ کوروش آريايي گرفته شده بود .

کوروش یزرگ

 

رویدادهای تاریخی رخ داده در جشن ملی نوروز

* کوروش بزرگ بنیانگذار امپراتوری ایران نخستین فرمانروای ایرانی بود که نوروز را عید رسمی خواند و در سال 534 پیش از میلاد مسیح روندی را برای اجرای آیین دولتی آن بنگاشت که در بردارنده ترفیع نظامیان، ابلاغ انتصابات تازه، سان دیدن از سربازان، بخشش گناهکاران پشیمان، ایجاد گستره ی سبز و پاکسازی محیط( از منازل شخصی گرفته تا اماکن عمومی) بود. چهار سال پیش از آن کوروش پس از گرفتن بابل نوروز را در آنجا جشن گرفته بود بابل در 29 اکتبر سال 539 پیش از میلاد به زیر فرمان ایران در آمده بود.

* در نوروز 515 یش از میلاد سنگ نوشته بیستون به فرمان داریوش بزرگ ایجاد گردید. به گفته رخداد نگاران با توجه به این سنگ نوشته ایران تنها کشور جهان است که سند مالکیت دارد. بزرگترین آرزوی داریوش در این سنگ نوشته که به صورت روزنامه دیواری امروزی ساخته شده این است که خداوند ایران را از دشمن، دروغ و خشکسالی در امان دارد.

* مهستان پارلمان ایران در زمان اشکانیان نخستین نشست خود را در نوروز سال 173 پیش از میلاد مسیح با حضور مهرداد یکم شاه وقت برگزار کرد و نخستین مصوبه آن گزینشی کردن ریاست کشور بود. عزل شاه نیز در دسترس همین مجلس بود البته در شرایطی چون خیانت به کشور، ناتوانی، جنون، بیماری و از کارافتادگی. ایران در آن زمان دارای دو مجلس بود مجلس شاهزادگان و مجلس بزرگان که نشست مشترک آنها را مهستان می خواندند.

* در سال 226 میلادی اردشیر پاپکان که سلسله ساسانیان را بنیاد گذاشت، از دولت روم که در جنگ از ایران شکست خورده بود خواست نوروز ایرانی را به رسمیت بشناسد و سنای روم نیز آن را پذیرفت و از آن پس نوروز ما در گستره روم به lupercal معروف شد.

* در مارس 326 میلادی بین ارتش ایران به فرماندهی شاپور دوم ساسانی و ارتش روم به فرماندهی کنستانتینوس دوم جنگ سختی در گرفته بود با اینکه پیروزی با ارتش ایران بود شاپور 20 مارس شب نوروز آتش بس دوهفته ای اعلام کرد تا سربازان بتوانند آئین های نوروز را برگزار کنند.

* در آئین نوروز سال 399 میلادی یزدگرد ساسانی به مسیحیان ایران آزادی مذهب داد.

* پیمان صلح پایدار ایران و روم که به امضای خسرو انوشیروان ساسانی و ژوستی نی لن امپراتور روم رسید در آیین نوروز سال 532 میلادی در تالار کاخ تیسفون با باشندگی شاه ایران دست به دست شد.

* در نوروز 549 میلادی خسرو انوشیروان دستور ساختن تالار بزرگی را داد در کنار کاخ تیسفون. این تالار برای تماس مستقیم با مردم و رسیدگی به شکایات آنها توسط خود شاه ساخته شد و با فرش پرآوازه بهارستان فرش گردید.  

* در نوروز سال 550 میلادی به دستور خسرو انوشیروان شاه ساسانی آموزش و پژوهش پزشکی و فسلفه در دانشگاه گندی شاپور خوزستان آغاز گردید.  

* نوروز 809 میلادی بزرگان خراسان با شنیدن خبر درگذشت هارون الرشید جلسه محرمانه ای تشکیل دادند تا مأمون را که مادرش ایرانی بود به جای پدر بنشانند. در اندک زمانی 30 هزار داوطلب آماده شدند آنها در روستای تهران ارتش 91 هزار نفری امپراتور عباسی را شکست دادند علی عیسی پسر ماهان از جلو آنها گریخت نیروی داوطلب به عشق به دست آوردن استقلال ایران بغداد را گرفت و سر امین را برای مأمون به خراسان برد. از آن پس خلافت عباسی زیر نفوذ ایرانیان در آمد.

* مرداویز زیاری قهرمان ملی ایران اصفهان را پایتخت خود نمود او کمر به برگزاری آیین های ملی ایران چون تیرگان، مهرگان، سده، چهارشنبه سوری و نوروز بست .او در باره درست برگزار کردن این آیین ها سختگیری بسیاری می نمود به گونه ای که در سال 934 میلادی دست به تنبیه کارکنانی زد که در آذین بندی اصفهان برای نوروز سلیقه کافی به کار نبرده بودند. او بعد از راندن دست نشاندگان عرب از ایران دستور داد ایرانیان جز به پارسی نگویند و ننویسند.

* امیر اسماعیل سامانی در سال 892 میلادی از ریاضیدانان خراسان خواست گاهشمار ساسانی را دوباره نویسی کنند تا نوروز در ساعت درست و هنگام گذر خورشید از استوا آغاز شود و تحویل سال دقیق باشد. جلالدین ملکشاه سلجوقی پس از تنظیم گاهشمار خورشیدی دستور به رعایت آن داد.

* در سال 1597 میلادی شاه عباس یکم صفوی آیین نوروز را در نقش جهان اصفهان برگزار کرد و در گفتار خود آورد که اصفهان پایتخت همیشگی ایران خواهد بود و زیباترین و امن ترین شهرهای جهان خواهد شد و به نمایندگان کشورهای خارجی اجازه داد در اصفهان برای کشورهای خود سفارتخانه بسازند.

* نادرشاه افشار به نوروز و آیین های آن مهر فراوان داشت. سکه ی خود با نام سکه نادری را در سال 1735 میلادی در آیین سلام نوروز رایج ساخت  و شماری از آن را به صورت عیدی به افسران و منشی های خود داد یک طرف سکه نوشته شده بود نادر ایران زمین. این نوشتار نشان می دهد نادر خواهان زنده گردانی امپراتوری ایران در چارچوب مرزهای روزگار ساسانیان ، اشکانیان و هخامنشیان بوده است.

* کریم خان زند پس از آنکه شیراز را پایتخت ایران گرداند از سال 1761 میلادی هر ساله سلام نوروزی را در جایی که اینک موزه پارس نامیده می شود برگزار می کرد و سپس به دیدن مردم می رفت در نخستین روز نوروز با خرج شخصی چند نفر را اجیر می کرد در میدانهای شهر بنوازند و مردم را شاد کنند. وی برای دیدن مردم و آگاه شدن از دشواریهایشان به قهوه خانه ها می رفت و با آنها آبگوشت دیزی می خورد. 

* آغا محمد خان قاجار با همه ددمنشی هایش و داشتن ریشه و تبار مغولی نوروز را برای تاجگذاری برگزید. وی در نوروز سال 1174 خورشیدی در تهران تاجگذاری کرد و این شهر را پایتخت ایران نمود که هنوز پایتخت است.

کوروش و دانیال

در یکی از شبهایی که دانیال، پیامبر بنی اسرائیل در کنار مردمش اسیر ستم پادشاه بابل بود، خوابی دید. او بارها در کتابها خوانده و از پیامبران پیش از خود شنیده بود که مردی از بهترین مردان خدا که پادشاه دو ملت بزرگ است و بر کشورهای زیادی با عدل و داد فرمانروایی می کند به یاری مردم خدا پرست یهود خواهد آمد خدا او را دوست و همراه خود خوانده بود. دانیال که ستمهای بسیاری را تحمل نموده بود تنها یک آرزو داشت آن هم دیدن مردی که خدا او را منجی مردم ستمدیده   بنی اسرائیل نامیده بود. دانیال در خواب مژده آمدن آن مرد را شنید جبرئیل برای او پیامی آورده بود مردی که با سرافرازی سوار بر اسب با مهربانی وارد شهر می شود و زندانیان ستم کشیده را رها می سازد. از آن روز دانیال، پیامبر خدا در انتظار بود تا اینکه به آرزوی دیرینه خود رسید روز موعود فرا رسید پادشاه ستمگر بابل در برابر سپاه بزرگ ایران سر فرود آورد و درهای شهر نفوذ ناپذیر بابل به روی یاران کوروش بزرگ باز شد.

دانیال

دانیال در جلو صفی که با شادی به استقبال سربازان ایران آمده بودند ایستاده بود و با شوق به مردی بلند بالا و مهربان می نگریست که سوار بر اسب با تکان دادن دست به احساسات مردم پاسخ می داد و لبخند می زد. زمانی که کوروش از جلو او می گذشت دانیال فریاد بر آورد:

- درود خدا بر کوروش پادشاه بزرگ که در پی خشنودی خدا هست

کوروش به سوی او رو گرداند و گفت:

- درود خدا بر همه بندگانش. تو کیستی ای مرد؟

- دانیال بنده خدا

کوروش که نام پیامبر خدا را شنیده بود از اسب به پایین جست به سویش رفت با مهربانی او را در آغوش کشید شانه اش را بوسید و گفت:

- آیا دانیال پیامبر نیز تا امروز در بین اسیران بوده اند؟

- آری فرزند سالهاست منتظر آمدنت هستم به تازگی جبرئیل خبر آمدن تو را به من داد

کوروش از خبر شگفت زده شد و از اینکه مورد مرحمت آفریدگار قرار گرفته است احساس شادی نمود او از دانیال خواست راهنمایش باشد و همراهیش کند. دانیال پیامبر، خواسته مردم را آزادی و بازگشت به وطن اصلیشان معرفی نمود کوروش بلافاصله دستور بازگشت اسیران را صادر نمود و به آنان مال و ثروتی داد تا علاوه بر توشه راه بتوانند در شهر خود کاشانه ای بسازند و کاری دست و پا کنند . پیش از حرکت اسیران کوروش بزرگ دانیال را به حضور پذیرفت و گفت:

- می خواهم از پیامبر خدا دعوت نمایم به سرزمین ایران بیاید و همراه و مشاور من در خدمت به بندگان خدا باشد.

 دانیال دعوت کوروش را پذیرفت با او به ایران آمد و از آن روز در صدر وزیران شاهنشاه هخامنشی قرار گرفت و در کارهای گوناگون مشاور کوروش بزرگ شد. سالهای پایانی عمر دانیال در شوش به راحتی و افتخار گذشت و بعد از مرگ در همان شهر به خاک سپرده شد.    

كوروش و پانته آ

 


آنگاه كه كوروش بزرگ در حال براندازي ظلم و ستم از مرزهاي ايران بود و ظالمان و ستمگران را در هر گوشه اي به تيغ عدالت مي سپرد، برايش خبري آوردند. مردي از شوش براي او هديه اي آورده بود كوروش مرد را به حضور پذيرفت و علت هديه آوردن او را پرسيد و چنين جواب شنيد:

- پادشاهي كه چون مردمش زندگي مي كند و به فكر راحتي آنهاست لايق بهترين و زيباترين هديه هاست.

كوروش خنديد و از نوع هديه اش پرسيد مرد با كسب اجازه بيرون رفت و بعد از لحظاتي با زني بازگشت. زني بسيار زيبا و با شكوه كه پانته آ ناميده مي شد همه حاضران مبهوت زيبايي زن شدند. مرد در انتظار بود تا در آن لحظه مورد تشويق و پاداش كوروش قرار بگيرد. كوروش در اولين نگاه آثار ترس و اضطراب را در چهره زيباي زن خواند. دلش به درد آمد تنش لرزيد و با خشم فريادي كشيد هيچ كدام از حاضران تا آنروز شاه ايران را بدين حال نديده بودند. كوروش گفت:

- ما براي براندازي ظلم و ستم مي جنگيم حال در كنار گوش خودمان زني را دست بسته به عنوان هديه براي من  مي آوريد. مگر انسان كالاست كه هديه شود.

هيچ كس جرأت سخن گفتن نداشت به فرمان كوروش بلافاصله مرد را به زندان منتقل كردند تا به جرم بزرگش رسيدگي كنند. سپس از زن تحقيق كرد و نام و نشانش را پرسيد و دانست پانته آ همسر آبراداتاس است كه از جانب شاه شوش براي مأموريتي رفته است. گويا مرد از آبراداتاس كينه اي داشته و اينگونه در صدد تلافي بوده است. كوروش به زن اطمينان داد تا زمان بازگشت همسرش در امنيت كامل خواهد بود زن كه تا حدودي خيالش راحت شده بود پرسيد:

- آن مرد مي گفت شما با من ازدواج مي كنيد

- او دروغگويي بزرگ است هيچ ايراني حق ندارد چشم به زن شوهردار داشته باشد من خود همسر دارم دختر دائيم كه او را بسيار دوست دارم مردم پارس و ماد عادت ندارند بيش از يك همسر داشته باشند پس خيالت راحت باشد.

كوروش پانته آ را به يکي از نديمان خود سپرد تا زمان بازگشت همسرش از او نگهداري كند. نديم کوروش که مردي بود به نام آراسپ عاشق اين زن شد نگاههاي او پانته آ را به وحشت انداخت. به ناچار از کوروش درخواست کمک کرد و کوروش نيز آراسپ را سرزنش نمود و زن را جاي ديگري فرستاد. آراسپ مرد نجيبي بود و به شدت از كار خود شرمنده شد پوزش خواست و گفت انسان خطاكار است و گاهي با شيطان روبرو مي شود. او براي جبران اين كار تصميم گرفت به دنبال همسر پانته آ برود

آبراداتاس به ايران آمد و از ماجرا با خبر شد . پس براي جبران جوانمردي کوروش برخود لازم ديد که در لشکر او خدمت کند. مي گويند در هنگامي که آبراداتاس به سمت ميدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالي که اشک از چشمانش سرازير بود گفت:

- قسم به عشقي که من به تو دارم و عشقي که تو به من داري… کوروش به واسطه جوانمردي که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببيند. زماني که اسير او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونيز نخواست که مرا با شرايط شرم آوري آزاد کند بلکه مرا براي تو که نديده بود حفظ کرد. مثل اينکه من زن برادر او باشم …

آبراداتاس با شادماني همراه كوروش به ميدان جنگ شتافت و با دلاوري فراوان جنگيد و خود نيز با سرافرازي كشته شد آنگاه كه جنازه اش را به ايران باز پس آوردند پانته آ بالاي جسد او رفت و به شيون وزاري پرداخت. کوروش به نديمان پانته آ سفارش كرد که مواظب باشند کاردست خودش ندهد . شيون و زاري اين زن عاشق هنوز در گوش تاريخ مي پيچد و تن هر انساني را به لرزه در مي آورد که مي گفت :

- افسوس اي دوست باوفا و خوبم من را گذاشتي و در گذشتي … به درستي که همانند يک قهرمان در گذشتي

پانته آ سر بر سينه همسرش مي گذارد و جان مي دهد.

شاهكار داريوش بزرگ، حفر كانال سوئز


مهمترين كار دريايي دوره هخامنشيان كندن راه آبي قابل كشتيراني بين درياي سرخ و مديترانه مي باشد كه افتخار آن براي هميشه از آن شاهنشاه داريوش بزرگ است. شاهكار بزرگي كه با تيزهوشي شاهنشاه علاوه بر كوتاه كردن راه دريايي، بازرگاني ايران را رونق بخشيد. يكي ديگر از اهداف داريوش بزرگ آن بود كه به  راحتي بتواند نيروي دريايي ايران را از كرانه هاي خليج پارس به درياي مديترانه برساند. اين كار در سده ششم پيش از ميلاد انجام پذيرفت. به دستور داريوش لوحه اي سنگي به خط ميخي، پارسي، عيلامي، بابلي و مصري بياد بود اين كار بزرگ نوشته شد. روي لوح نقش دو نفر حجاري شده و در بين آن نام داريوش به چشم مي خورد. ترجمه لوح بدين شرح است:

يكي از ساخته هاي اعجاب انگيز ايرانيان

داريوش شاه گويد: من پارسي هستم. از پارس مصر را گرفتم من فرمان حفر اين ترعه را دادم از رودخانه اي به نام نيل كه در مصر جاري است تا دريايي كه به پارس مي رود پس از آن اين ترعه حفر شد چنانكه فرمان دادم و كشتيها از مصر از وسط اين ترعه به سوي پارس روان شدند چنانكه ميل من بود.   

بند اول: خداي بزرگي است اهورامزدا كه اين سرزمين را آفريده كه آن آسمان را آفريده كه بشر را آفريده كه خوشي را به بشر داده كه داريوش را شاه كرده كه داريوش را به شاهي مملكتي رسانده كه بزرگ است و اسبان و مردم خوب دارد.

بند دوم: منم داريوش شاه شاه شاهان شاه كشورهايي كه از تمام نژ‍ادها مسكون است شاه اين سرزمين بزرگ تا آن دورها پسر ويشتاسب هخامنشي.

نيمي از كتيبه از بين رفته است. نام كوروش بزرگ نيز در آن وجود دارد. هرودوت درباره كانال مي نويسد:

.... طول كانال بمسافت چهار روز راه است صدو بيست هزار نفر كارگر بر روي آن كار كرده اند و حفر آن به دستور داريوش شاهنشاه ايران بوده است. عرض كانال به اندازه اي بود كه دو ناو كه هر كدام سه دسته پاروزن داشت پهلو به پهلو از آن مي گذشتند.

و اين چنين است خدمات ارزنده بزرگ مردان ايران زمين در راه شكوفايي جامعه بشري 

 

گوشه هايي از زندگي نابغه بزرگ ايران ( كوروش و كرزوس)

بعد از جنگی بزرگ و سرنوشت ساز، کوروش بزرگ شاه هخامنشی به وزیر خزانه داری خود دستور داد تا هنوز خستگی از تن سربازان بیرون نرفته، غنایم جنگی باقی مانده را به نسبت مساوی بین آنها و درجه داران ارتش تقسیم نماید. آن روز آشپزها برای ناهار آبگوشت پخته بودند.کوروش داخل سراپرده نشسته بود و با کرزوس مشاور خود که روزگاری یکی از فرمانروایان بزرگ جهان بود سخن می گفت. یک نفر با كسب اجازه غذای کوروش را درون سینی نزد او آورد. کوروش درپوش ظرف را برداشت، بوی مرغ بریان فضا را پر کرد.  شاه ایران از غذای سربازها پرسید گفتند: آبگوشت است همه کنار هم نشسته اند و مشغول صرف غذا هستند. کوروش در ظرف را گذاشت و گفت: من می خواهم با سربازان هموطنم غذا بخورم. سینی را جلو کرزوس گذاشت و از او خواست مرغ بریان را بخورد. سپس از سراپرده بیرون رفت  سربازان که مشغول خوردن غذا بودند، با دیدن او دست کشیدند و از جا بلند شدند. کوروش  با لبخند همیشگی خود گفت: راحت باشید می توانم کنار شما غذا بخورم؟ کسی چیزی نگفت سربازان در حالیکه از شوق چشمانشان خیس اشک شده بود، سکوت کرده بودند و به او می نگریستند. کوروش به طرف آنها رفت جای خالی پیدا کرد و نشست. همه را دعوت به نشستن کرد و گفت: یادتان رفت همسنگرتان را برای غذا خوردن صدا کنید برای من آبگوشت بیاورید. همه در محیطی صمیمی و آرام مشغول صرف غذا شدند.

بعد از پایان غذا کزروس که مثل همیشه از رفتار کوروش تعبجب کرده بود به او گفت:

 - شما فرمانروای ایران هستید باید با دیگران تفاوت داشته باشید غذا و مکان غذا خوردن شما باید ازآنها جدا باشد.

کوروش لحظه ای فکر کرد و گفت:

- من انسانی هستم مانند همه آنها. دوستشان دارم چون کنارم هستند، تنهایم نمی گذارند و برای سرافرازی کشورشان جان می دهند من فقط نقشه جنگی     می کشم و مراقبت می کنم تا همه چیزی با نظم و انضباط انجام شود. خودم هم وارد جنگ می شوم اما سختی کار بر دوش آنهاست اگر نباشند، من هم نیستم ایران هم نیست. افتخار من در کنار مردم بودن است و آرزویم، وجود صلح و آرامش در بین همه مردم دنیا.

تصوير كوروش آريايي

کرزوس سرش را پایین انداخت و گفت:

- سخن شما درست است ولی چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر  نمی دارید و همه را به سربازانتان می بخشید؟

 کورش گفت:

- اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟

 كزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت:

 - برو به سربازان بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین همرزمانش جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید. سربازان هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کزروس کرد و گفت :

- ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران نگهداریشان مي شدم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد. مال و ثروت ماندگار نیست دوستی و محبت مردم و خشنودی آنهاست که خدا را راضی نگه می دارد من بنده خدا هستم چون دیگر بندگانش. شادي مردم مرا شاد مي كند. 

آرتادخت بانوي وزير شاهنشاهي اشكاني

                                                                                                   

آرتادخت وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم پادشاه اشكانی بود به گفته كتاب اشكانیان اثر دیاكونوف روســــی خاور شناس بزرگ، او مالیات ها راسامان بخشید و در اداره امور مالی كوچكتـــــرین خطایی مرتكب نشد و اقتصادامپراتوری پارتیان را رونق بخشید.چنانچه برآمده است٬ از کارهای بزرگ او در گردآوری دارایی کشور٬ یکی جلوگیری از هزینه های بیهوده به ویژه درباریان و دیگری گرفتن باج و خراج از درآمد توانگران بوده است.

آرتادخت وزير خزانه داريو امور مالي دولت ايران

فردوسي خردمند

استاد بي همتاي شعر و خرد پارسي و بزرگترين حماسه سراي جهان با آفرينش اثر جاودان خود نه تنها زبان، فرهنگ، تاريخ و اصالت نياكان ما را زنده نمود بلكه به مردم ايران زمين زندگي و جاودانگي بخشيد. به درستي فردوسي بزرگ يكي از ارزشمندترين گنجينه هاي تاريخ جهان بوده و هست. نگراني او اين بود كه تاريخ نياكانش به فراموشي سپرده شود و زبان شيرين پارسي نابود گردد. او به چشم خود مي ديد چگونه در مكاتبات، كلمات و جملات عربي جايگزين واژه گان زيباي پارسي مي شود و انسانهاي دون صفتي كه چشم ديدن شكوه و بزرگي ايران و ايراني را ندارند پاي در راه مدفون نمودن تاريخ پر شكوه ما گذاشته اند.استاد توس دلي پرخون داشت و ياراني اندك كه هيچ كدام در انديشه رهايي ايران زمين نبودند.

فردوسی

 فردوسي بزرگ در سال 329 برابر با 940 ميلادي در باژ از روستاهاي توس در خانواده اي دهقانان ديده به گيتي  مي گشايد .در جواني به چكامه سرايي داستانهاي قهرماني مي پردازد . در سال 370 برابر با 980 ميلادي زير ديد تيز جاسوس هاي بغداد و غزنين ، تنظيم شاهنامه را آغاز مي كند.فردوسي بدون هيچ ترسي با شجاعتي ستودني ضمن بيان مفاسد دستگاههاي حاكم، نه تنها با بغداد و غزنين ، بلكه با عناصر داخلي نيز مي ستيزد چون دوست دارد ايرا به جايگاه خود بازگردد و راه پيشرفت فرهنگ و تمدن نياكانش را پي بگيرد.

مليت ايراني ، خردمندي ، عدالت و دين ورزي براي فردوسي بزرگ ارزشمند است.  شاهنامه  شناسنامه فرهنگي ما ايرانيان است كه مي كوشد تا به تاخت و تاز ترك هاي متجاوز و امويان و عباسيان ستمگر پاسخ دهد بزرگمرد ايران زمين ايراني را آزاده مي داند و از ايرانيان با تعبير آزادگان ياد مي كند.سي سال بعد يعني در سال 400 هجري برابر با 1010 ميلادي نگارش شاهنامه به پايان مي رسد. زيبايي هنر اين بزرگمرد به گونه اي بود كه دل دولتمردان آن زمان را به لرزه انداخت دريافتند كه ايراني بار ديگر به پا خواهد خواست و چون هميشه در برابر ددمنشي ستمگران دوران ايستادگي خواهد نمود. فردوسي كار بزرگي را به انجام رساند و بدون  هيچ گونه چشمداشتي چشم به آينده دوخت تا فرزندان ايران زمين با بيداري به پا خيزند و راستي را از ناراستي و كژي باز شناسند.

بر ماست كه چشم بگشاييم دوروبر را نگاه كنيم و راستي را بازشناسيم و ايران را به جايگاه خود بازگردانيم.

آنچه كوروش كرد و دارا وآنچه زرتشت مهين        زنده گشت از همت فردوسي سحـر آفرين
امروز نيز هستند كساني كه با استفاده از احساسات پاك ايراني مردم ما را سرگرم مي كنند وخود در پي......

كوروش بزرگ، فردوسي خردمند، آريو برزن دلاور، آرتميس شجاع، سورناي دلير، يوتاب شيرزن و.... چشم بگشاييد به پاخيزيد فرزندان شما در خوابند.  

سورنا،يكي از بزرگ ترين سرداران تاريخ جهان


سورنا سردار بزرگ دوره اشكاني(پارتي) و معاصر با ارد اول (قرن اول قبل از ميلاد)  بود. از نظر شهرت و ثروت پس از شاه رتبه اول را داشت او تنها کسي بود که اجازه داشت در موقع تاجگذاري شاه کمر بند شاهي را بکمر ببندد. سورنا در يک خانواده اشرافي متولد شده بود .او قدي بلند و چهره اي بسيار زيبا داشت، خردمند و شجاع بود.سورنا ارد را بر تخت سلطنت نشانيد و شهر سلوکيه را متصرف شد آن هم هنگامي كه هنوز به سي سالگي نرسيده بود. او به بردباري و خردمندي شهره بود و با شهامتي وصف ناپذير کراسوس سردار رومي را مغلوب کرد.

پس از تصرف شهر سلوكيه ارتش روم را در سال 53 قبل از ميلاد در ترکيه امروز شکست داد. کراسوس و پسرش در اين جنگ کشته شدند و سپاهيان رومي به اسارت اشکانيان در آمدند.

مجسمه سورناسورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ جهان است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و سپاه روم را در جنگ حران با شكستي سخت به عقب راند.  در جنگ «حران»، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و دستگیر کند. «کراسوس» و پسرش «فابیوس» در این جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند. جنگ حران که نخستین جنگ میان ایران و روم به شمار می‌رود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پی‌درپی برای نخستین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران و دولت پارت را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد. همانگونه که دولت بزرگ هخامنشی در گسترش مرزهای خود در غرب برای نخستین بار با دیوار محکم یونانی برخورد و پیشرفتش در اروپا متوقف گردید، دولت جهانگیر روم نیز در پیشرفت مرزهای خود در شرق، با سد نیرومند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی «سورنا» بر «کراسوس» و شکست روم از ایران، نزدیک به یک سده، رود فرات مرز شناخته شده میان دو کشور گردید و رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه .......... (به ادامه مطلب مراجعه فرمائيد).

 

ادامه نوشته

منشور كوروش بزرگ


منشور کورش هخامنشی، کهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان حكايت دارد. درود بر روح پاك آن بزرگ مرد كه بزرگترين افتخارات را براي ما به ارمغان آورده است.  هرمز رسام در سال1826- 1910 استوانه کورش بزرگ را در بابل كشف نمود. با هم گزيده اي از اين شاهكار انسان دوستي و عدالت را مرور مي كنيم:

منشور

منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.

من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …

من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.

مازيار و بانو گلديس

تمیستوکل پادشاه یونان در آرزوی کاخی به زیبایی تخت جمشید بود یکی سرداران خویش که زبان ایرانیان را می دانست فرا خواند و به او گفت شنیده ام سنگ تراشی به نام مازیار و شاگردش بانو گلدیس پرسپولیس (تخت جمشيد) را همچون جواهرات تراش داده اند آنهم به گونه ایی که پیک های سرزمینهای دیگر از این همه زیبایی در شگفت شده اند به ایران برو و به هر گونه که امکان دارد این دو را به یونان بیاور می خواهم آنها پرسپولیس زیباتری در آتن بسازند . آن فرمانده یونانی با چند سرباز دیگر با تن پوشی ایرانی به سرزمین ما آمده و پس از چندی با دو هنرمند ایرانی بازگشت . در حالی که دست های آنها بسته ، رویشان زرد  و بسیار نحیف و لاغر شده بودند . تمیستوکل دستور داد دست های آنها را باز کنند و به آنها گفت می خواهم هنرمندان یونانی را آموزش دهید و با کمک آنها کاخی باشکوه تر از پرسپولیس برایم بسازید .

 مازیار سالخورده گفت نقشی که بر دیوارهای تخت جمشید می تراشیم همه عشق است ما نمی توانیم خواسته شما را انجام دهیم پادشاه یونان تمیستوکل برافروخت و آن دو را به زندان افکند . مازیار و بانو گلدیس یک سال در بدترین شرایط شکنجه شدند اما برای اجنبی خدمتی نکردند تا اینکه خشایارشاه پس از شکست دادن یونان و فتح آتن آن دو هنرمند دلیر و میهن پرست ایران زمین را آزاد و به همراه خود به ایران بازگرداند و به هر دوی آنها هدیه های ارزشمندی داد . 

 آن هنرمندان نسبت به سرزمین خویش وفادار بودند چرا که پی به قدرت هنر برده بودند به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته ایران زمین : در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند .

مازیار و بانو گلدیس مایه فر و شکوه سرزمین ما هستند و از این روست که این نخستین نام های تاریخ هنر ایران بسیار دوست داشتنی هستند .    

پادشاه ایران خشایارشا پس از بازگشت از آتن در تخت جمشید نوشت : داریوش را پسران دیگری بودند٬ ولی چنان که اهورامزدا را کام بود٬ داریوش٬ پدر من٬ پس از خود٬ مرا بزرگ‌ترین کرد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت کنار رفت٬ به خواست اهورامزدا من بر جای‌گاه پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم٬ بسیار ساختمان‌های والا ساختم. آن چه را که به دست پدرم ساخته شده بود٬ من آن را پاییدم و ساختمان دیگری افزودم. آن چه را که من ساختم و آن چه که پدرم ساخت آن همه را به خواست اهورامزدا ساختیم.

سختگيري كوروش بزرگ در كارهاي دولتي

کوروش

خورشید هنوز در پشت کوههای باختر فرو نرفته بود که کورش بزرگ پادشاه ایران دستور داد سپاه در نزدیکی شهر ایلام اردو بزند تا بتواند روز بعد از شهر دیدن کند و با مردم گفتگو کند . همه سرخوش از پیروزی خود بر بابل بودند سپاهیان سر از پا    نمی شناختند با شادی مشغول کار شدند و همه چز را آماده کردند آنها خسته بودند و تا هنگام پگاه فرصا داشتند استراحت کنند. کوروش بعد از پایان جنگی سرنوشت ساز از شادی سپاهش شاد بود همه جا را در می نوردید و به چادرها سر می زد تا از حال و روز فرد فرد سربازان ایران خبر داشته باشد همچنان که راه می رفت و به صدای خنده جوانان گوش می داد صدای آه و ناله پیرزنی را شنید که با سرداران سپاهش گرم گفتگو بود کوروش به سرعت گامهایش افزود و به چادر سردار رفت پیرزنی پیر و فرتوت همراه با پسر جوانش روبروی سردارد ایستاده بودند و با او گفتگو می کردند به محض ورود پادشاه همه از جا بلند شدند سردار بعد از ادای احترام رو به پیرزن کرد و گفت:

- بیا ای زن اینقدر زاری و التماس نکن آنکسی را که خواهان دیدارش هستی اینجاست.

پیرزن به چهره کوروش دقیق شد و پرسید:

- شما همیشه به دیدن زیردستانتان می آئید

کوروش لبخندی زد و جواب داد:

- از اینجا می گذشتم صدای زاری شنیدم خواستم بدانم چه مشکلی پیش آمده است

- فرزند اگر می دانستم دیدن تو اینقدر راحت است هرگز التماس و زاری نمی کردم

- مشکل شما چیست؟ درست است که ما نزدیک ایلام هستیم ولی باز از آنجا راه طولانی را باید پیاده طی نمود تا به اردوگاه ما رسید حتماً مشکل بزرگی دارید که تا اینجا آمده اید و به مسئولین شهر مراجعه نکرده اید.

- شاها شما از شهر ما دور هستی نمی دانم با وجود شهریار بزرگی چون شما چگونه این مسئولین مالیاتی جرأت پیدا می کنند مالیاتی بیش از توانمان بگیرند چون به عدالت تو ایمان داشتم و می دانستم حضور در جنگ و دوری از ایران موجب شده کارمندان مالیاتی خراج بیشتری از ما بگیرند با جان و دل به دیدنت آمدم.

کوروش خوب به حرفهای زن گوش داد از او و پسرش در سراپرده خود پذیرایی کرد و از وضعیت شهر پرسید سپس دو سرباز را مأمور کرد تا زن و پسرش را به خانه و کاشانه خود برساند. شاه ایران مشاورین خود را فرا خواند و دستور داد هر چه زودتر             در باره وضعیت شهر و شکایت پیرزن تحقیق نمایند معلوم شد یکی از کارمندان مالیاتی هر ساله بیش از آنچه دولت در نظر گرفته از مردم خراج می ستاند . آن شب کورش پادشاه ایران در همان اردوگاه سرپرست خزانه دارای و مالیات و حاکم شهر را از کار برکنار نموده و کس دیگری را به کار گمارد . زیرا ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .کوروش بزرگ بر این عقیده بود که فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از دست دهد چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . پس از برکناری مدیر خزانه داری سه نفر از سرپرستان و اشراف کشور نزد کوروش رفتند تا پادشاه ایران را از تصمیمی که گرفته بود باز دارند . کورش هخامنشی نه تنها از رای خود بر نگشت بلکه آن سه تن را هم از کار برکنار نمود و گفت :

-  اگر تخم بدکاری از خاک ایران کنده نشود آرامشی نخواهیم داشت.

 

استاد فريدون جنيدي


كلامش بر دل مي نشيند وجودش سرشار از عشق به ايران و ايراني است. با استاد كه سخن مي گويي، انگار در دنياي امروز نيستي پايمردي و بزرگي هم نژادانت را به ياد مي آوري و مردي را مي بيني كه يك تنه بار فرهنگ ايران را بر دوش مي كشد.مهر پاكش انسان را به ياد گذشته تابناك ايران مي اندازد. شادمان مي شوم از اينكه ايران زمين من هنوز چنين گوهر تابناكي را به خود مي بيند.

استاد فريدون‌ جنيدي‌ مردي‌ است‌ آزاده‌ كه‌ جوانان عاشق ايران مهر به فرهنگ نياكانشان را از فروغ انديشه گهربار و گفتار دلنشين او مي آموزند. سخنش را در ديباچه انديشه خويش نگاشته ام:«براي‌ ايرانيان‌ از روزنه ی‌ چشم‌ بيگانگان‌ به‌ جهان‌ نگريستن‌، ره‌ رستگاري‌ نيست‌ و از ديدگاه‌ آنان‌ به‌ ايران‌ نگريستن‌، مايه ی‌ شرمساري‌ است.‌»

نيشابور بزرگ بر خود مي بالد كه امروز يكي از فرزندان بلند آوازه اش پاي در راه رستگاري هم نژادانش نهاده است. در اينجا گوشه اي از زندگينامه اين مرد بزرگ آريايي را مي خوانيم:

 

استاد فريدون جنيدي

استاد در سپيده‌دم‌ بيستم‌ فروردين‌ 1318 در نيشابور متولد شد. پدرش‌ روانشاد بكتاش‌ ايراني‌ بر روي‌ انديشه ی‌ فرزندان‌ كار مي‌كرد و شيوه ی‌ درست‌انديشي‌ را به‌ آن ها مي‌آموخت‌ و همواره‌ آن ها را تشويق‌ به‌ بكاربردن‌ خرد در كارها مي‌كرد. از ديگر كارهاي‌ روان شاد بكتاش‌ ايراني‌، ريشه‌يابي‌ واژه‌ها بود و اين‌ نگرش‌ پدر به‌ واژه‌، استاد را بر آن‌ داشت‌ كه‌ از كودكي‌ شروع‌ به‌ واژه‌ شكافي‌ و ريشه‌يابي‌ واژه‌ها كند و به‌ گفته ی‌ ايشان‌ اين‌ ريشه‌يابي‌ كودكانه‌ بود كه‌ استاد را برانگيخت‌ تا ‌ بزرگترين‌ هنگام هاي‌ زندگي‌ نياكان‌ را از روي‌ شاهنامه‌ و اوستا باز شناسد و از روي‌ شكافتن‌ واژه‌ها، دروازه‌اي‌ بزرگ‌ براي‌ پژوهش‌ در زندگي‌ نياكان‌ بگشايد.

 (دنباله اين نوشتار در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

آريو برزن دلاور / يوتاب بانوي قهرمان

 


در بند پارس به ياد دارد شجاعت و شهامت جوان برومندش آريوبرزن را. سردار بزرگي كه هنگام نزديك شدن اسكندر ملعون و سپاهش به پارس، دليرانه جنگيد. هنگامي كه همه از پيروزي ايران نااميد شده بودند پابرجا ماند و با ياران اندك خود در كنار خواهرش يوتاب با دلاوري مثال زدني جنگيد. جنگي كه مي دانست پيروزي در پي ندارد اما پايداري كرد چون او قهرماني بود كه نام را با افتخار مي خواست همانگونه كه امروز يادش در بين ما ايرانيان با افتخار برده مي شود.

هر چند حماسه در بند پارس با بر زمين ريختن خون آريو برزن، يوتاب و هزاران نفر از جوانان ايران زمين شكل گرفت اما غيرت و پاكي ايراني را به نمايش گذاشت و به همه فهماند هنگام در خطر افتادن سرزمينمان نه تنها مردان ما بلكه زنان تيز چنگ و شير دل به پا مي خيزند و نشان مي دهند عشق به ايران قدرتي چندين برابر مردان را به آنها  مي دهد.كهكيلويه و بوير احمد يا افتخار مجسمه اين راد مرد را زينت بخش شهر خود مي كند.

اسكندر مقدوني  در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزي در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل يا گوگامل ) و شكست پاياني ايران ، بر بابل و شوش و استخر چيرگي يافت و براي دست يافتن به پارسه ، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد . اسكندر براي فتح پارسه سپاهيان خود را به دو پاره بخش كرد :بخشي به فرماندهي (پارمن يونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوي پارسه روان شد وخود اسكندر با سپاهان سبك اسلحه راه كوهستان (كوه كهكيلويه)رادر پيش گرفت ودر تنگه هاي در بند پارس(برخی آنرا تنگ تك آب وگروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ايرانيان روبرو گرديد.

در جنگ در بندپارس آخرين پاسداران ايران با شماري اندك به فرماندهي آريو برزن دربرابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع كردند وسپاهيان مقدوني را ناچار به پس نشيني نمودند. با وجود آريو برزن وپاسداران تنگه هاي پارس گذشتن سپاهيان اسكندر ازاين تنگه هاي كوهستاني امكان پذير نبود. ازاين رو «اسكندر» به نقشه جنگي ايرانيان درجنگ ترموپيل متوسل شد وبا کمک یک اسیر یونانی از بيراهه وگذراز راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت نگهبانان ايراني رساند وآنان رادر محاصره گرفت.

آريو برزن با 40سوار و5هزار پياده ووارد كردن تلفات سنگين به دشمن ، خط محاصره را شكست وبراي ياري به پاتخت به سوي پارسه شتافت ولي سپاهياني كه به دستور «اسكندر» ازراه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش ازرسيدن او به پايتخت،به پارسه دست يافته بودند.آريو برزن با وجود واژگوني پايتخت ودر حالي كه سخت در تعقيب سپاهيان دشمن بود،حاضر به تسليم نشدوآنقدر درپیكار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او ، همه يارانش از پاي در افتادندوجنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي زير فرمان آريو برزن به خاك افتاده بود.

آریوبرزن

 

یوتاب

يوتاب(به معنی درخشنده و بی مانند) خواهر آریو برزن فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.

 اسكندر ماند وجنايتهايي كه در ايران انجام داد. مردك بي هنر بي فرهنگ پارسه(تخت جمشيد) زيبا را به آتش كشيد مكاني كه داريوش به فكر ساخت و گسترش آن افتاد نه براي خوشگذراني خود و فرزندانش بلكه براي تجمع همه مليتها و كشورها و همفكري با آنها براي برطرف كردن مشكلات مردمان آن زمان در كشورهاي مختلف. چيزي چون سازمان ملل امروز به همين خاطر از هنرها و فرهنگهاي جوامع مختلف در معماري آن استفاده نمود.

با وجود آنكه اسكندر ملعون چنين جنايتهايي را در ايران و جهان به انجام رساند برخي روشنفكران و كتاب نويسان گذشته و حال او را با ذوالقرنين قرآن مجيد يكي مي دانند ! جاي بسي شگفتي و تأمل است.

بانو آرتميز درياسالار بزرگ هخامنشي


بانو آرتمیز از فرماندهان بزرگ ايران در زمان خشايارشاه ( چهارمين پادشاه هخامنشي پسر داريوش شاه و نوه كوروش بزرگ) است. او از زنان مرفه آن دوران بود آرتميز همسر يكي از حاكمان سرزمينهاي تحت سلطه ايران بود بعد از مرگ همسرش پسرش جانشين شد اما چون هنوز كودك بود آرتميز نيابت حكومت آن سرزمين را برعهده گرفت. آن شير زن علاوه بر رسيدگي به امور سياسي فرمانده نيروي دريايي خشايارشاه بود. از بانو آرتمیز به عنوان نخستین و تنها زن دریا سالار جهان تا به امروز نام برده اند.

 او در سال ۴۸۰ پیش از میلاد به مقام دریا سالاری ارتش شاهنشاهی خشایارشاه رسید. آرتميز در نبرد ایران و یونان ارتش ایران را از مرزهاي دريايي هدايت مي كرد. او با خردمندي كشتيهاي جنگي غول پيكر را در جنگ سالاميس رهبري كرد و در حاليكه بسياري از ناوگانهاي ايران شكست خورده بودند كشتيهاي تحت فرمان او به موفقيت رسيدند و بر يونانيها پيروز شدند. علاوه بر اين آرتميز در جلسات مشورتي خشايار شركت مي كرد و نقشه هاي جنگي را تأئيد مي نمود او در نبرد سالامیس در دشوارترین شرایط جنگ با دلیری و بی باکی کم مانندی توانست بخشی ازنیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد. به همین دلیل بود که  به افتخار دریافت فرمان دریا سالاری از سوی خشایارشا رسید. آرتميز به خشایار شاه پیشنهاد ازدواج داد که به دلایلی این ازدواج صورت نگرفت. تاريخ نويسان او را در زيبايي و متانت سرآمد روزگار ناميده اند.

در سالهای دهه چهل خورشیدی نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناو شكن بزرگی را به نام یك زن نام گذاری كرد و او «آرتمیز» بود.ناو شكن آرتمیز در دوران خدمت «دریاسالار فرج الله رسایی» به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج همیشه فارس پاسدار سواحل ایران بود . آرتميز در لغت به معني راست گفتار بزرگ است و هنوز بسياري از زنان و دختران ايران زمين افتخار هم نامي با اين بانوي بزرگ را دارند. يادش گرامي

 

بانو آرتمیز



سخنان حكيمانه كوروش بزرگ

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.

خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوهاي بزرگ یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن

اگر می خواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

آنچه جذاب است سهولت نيست، دشواري هم نيست، بلکه دشواري رسيدن به سهولت است

 وقتي توبيخ را با تمجيد پايان مي دهيد، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر مي کنند، نه رفتار و عملکرد شما

سخت کوشي هرگز کسي را نکشته است، نگراني از آن است که انسان را از بين مي برد

اگر همان کاري را انجام دهيد که هميشه انجام مي داديد، همان نتيجه اي را مي گيريد که هميشه مي گرفتيد .

 افراد موفق کارهاي متفاوت انجام نمي دهند، بلکه کارها را بگونه اي متفاوت انجام مي دهند.

پيش از آنکه پاسخي بدهي با يک نفر مشورت کن ولي پيش از آنکه تصميم بگيري با چند نفر .

 کار بزرگ وجود ندارد، به شرطي که آن را به کارهاي کوچکتر تقسيم کنيم .

 کارتان را آغاز کنيد، توانايي انجامش بدنبال مي آيد .

انسان همان مي شود که اغلب به آن فکر مي کند .

 همواره بياد داشته باشيد آخرين کليد باقيمانده، شايد بازگشاينده قفل در باشد.

 تنها راهي که به شکست مي انجامد، تلاش نکردن است .

 دشوارترين قدم، همان قدم اول است .

عمر شما از زماني شروع مي شود که اختيار سرنوشت خويش را در دست مي گيريد

آفتاب به گياهي حرارت مي دهد که سر از خاک بيرون آورده باشد .

وقتي زندگي چيز زيادي به شما نمي دهد، بخاطر اين است که شما چيز زيادي از آن نخواسته ايد .

من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، شادي ها و  خوشی های بسیار براي مردم خواهم آورد من ملتم را در جهان سربلند خواهم کرد، زیرا شادمانی آنها شادمانی من است و رضايت خدا

باران باش و ببار نپرس کاسه های خالی ازآن کیست