استاد فريدون جنيدي
كلامش بر دل مي نشيند وجودش سرشار از عشق به ايران و ايراني است. با استاد كه سخن مي گويي، انگار در دنياي امروز نيستي پايمردي و بزرگي هم نژادانت را به ياد مي آوري و مردي را مي بيني كه يك تنه بار فرهنگ ايران را بر دوش مي كشد.مهر پاكش انسان را به ياد گذشته تابناك ايران مي اندازد. شادمان مي شوم از اينكه ايران زمين من هنوز چنين گوهر تابناكي را به خود مي بيند.
استاد فريدون جنيدي مردي است آزاده كه جوانان عاشق ايران مهر به فرهنگ نياكانشان را از فروغ انديشه گهربار و گفتار دلنشين او مي آموزند. سخنش را در ديباچه انديشه خويش نگاشته ام:«براي ايرانيان از روزنه ی چشم بيگانگان به جهان نگريستن، ره رستگاري نيست و از ديدگاه آنان به ايران نگريستن، مايه ی شرمساري است.»
نيشابور بزرگ بر خود مي بالد كه امروز يكي از فرزندان بلند آوازه اش پاي در راه رستگاري هم نژادانش نهاده است. در اينجا گوشه اي از زندگينامه اين مرد بزرگ آريايي را مي خوانيم:
استاد در سپيدهدم بيستم فروردين 1318 در نيشابور متولد شد. پدرش روانشاد بكتاش ايراني بر روي انديشه ی فرزندان كار ميكرد و شيوه ی درستانديشي را به آن ها ميآموخت و همواره آن ها را تشويق به بكاربردن خرد در كارها ميكرد. از ديگر كارهاي روان شاد بكتاش ايراني، ريشهيابي واژهها بود و اين نگرش پدر به واژه، استاد را بر آن داشت كه از كودكي شروع به واژه شكافي و ريشهيابي واژهها كند و به گفته ی ايشان اين ريشهيابي كودكانه بود كه استاد را برانگيخت تا بزرگترين هنگام هاي زندگي نياكان را از روي شاهنامه و اوستا باز شناسد و از روي شكافتن واژهها، دروازهاي بزرگ براي پژوهش در زندگي نياكان بگشايد.
(دنباله اين نوشتار در ادامه مطلب)