ابومسلم خراسانی به گونه ای جانگداز و ناجوانمردانه توسط منصور کشته شد. خلیفه عباسی پیش بینی می کرد شاید یاران و نزدیکان سردار بزرگ خراسان به خونخواهی وی برخیزند و آشوبی بزرگ برپا شود تلاش کرد برای پیشگیری از این اشوب نزدیکان ابومسلم را فریب دهد ولی این کار پایدار نبود همین که خبر کشته شدن ابومسلم خراسانی به ایران رسید دل های ایرانیان سرشار از کینه شد و آنها خطر بزرگ عباسیان را بیش از پیش درک کردند. این گونه بود که خیزش های نظامی و دینی بسیاری یکی پس از دیگری اغاز گردید. نخستین خیزش که به خونخواهی ابومسلم خراسانی بود خروش اسپهبد پیروز می باشد که او را با نام سنباد می شناختند. سنباد مردی زرتشتی از روستای اهروانه نیشابور بود که پس از گردآوری پیروان خویش اسپهبد پیروز نامیده شد. ابومسلم و سنباد دوستی دیرینه ای داشتند و ابومسلم به شوند این دوستی او را به مقام سپهسالاری رساند. روزی که ابومسلم از نیشابور به مرو می رفت میهمان سنباد بود هنگامی که دوستش انگیزه کار او را پرسید چیزی نگفت و خاموش ماند سنباد با زیرکی گفت تو جهان را زیرو رو می کنی ابومسلم شادو خرسند از نیشابور بیرون رفت. پس از چندی درگیری بین سنباد و تازیان نیشابور روی داد ابومسلم دو هزار سرباز برای او فرستاد که پیروز شد. پس از این سنباد و برادرش جامه سیاه پوشیدند و سپهسالار ارتش ابومسلم شدند.

پس از کشته شدن ابومسلم سنباد زرتشتیان ری و تبرستان را فرا خواند و از مسلمانان شیعه یاری گرفت نخست ابوعبیده حنفی را که از سوی منصور مأمور گردآوری مالیات شهر ری بود کشت پس از آنکه بر کوه های باختری ایران،ری ، نیشابور، قومس و تبرستان چیره شد به گرداوری سپاهی از دشمنان عرب پرداخت سنباد همواره خود را خونخواه ابومسلم معرفی می کرد. او همراه با سپاهش در اندیشه گرفتن قزوین بود فرمانروای قزوین او را دربند کرد و نزد ابوعبیده حاکم ری فرستاد ابوعبیده که می اندیشین سنباد خوارزمی است او را به آنجا فرستاد سنباد بار دیگر سپاهی گرد آورد و به ری بازگشت ابوعبیده گریخت و کشته شدو خلیفه عباسی سپاهی به جنگ سنباد فرستاد دو سپاه در ساوه رودرو شدند. اسبهای سپاه سنباد از بوی شتران دشمن رم کردند و آرایش سپاه را بر هم ریختند گرده زیادی از یاران سندباد کشته شدند. جنگ با سنباد سه روز تمام طول کشید ابن اسفندیار میدان جنگ را بین تهران و ری دانسته است. سپهبد از میدان جنگ به در رفت چون مردم غیر نظامی به یاری وی شتافتند که از شگردهای نظامی چیزی  نمی دانستند شکست می خورد.

سنباد از اسپهبد خورشید فرمانروای خراسان یاری خواست توس به پیشواز سنباد رفت و از اسب به زیر آمد اما سنباد همچنان که سوار بر اسب بود پاسخ او داد توس با خود گفت امروز که سنباد نیازمند یاری ماست این گونه رفتار می کند وای به روزی که خراسانیان به او بپیوندند با این اندیشه سوار اسب شد و در دم تیری بر گردن سنباد زد و او را کشت.