استاد فريدون جنيدي
به گمان استاد، پدران و مادران جوان، بايد همين شيوه (درستانديشي و بكاربردن خرد) را كه يادگار نياكان است بكار گيرند تا كودك، خود را بزرگ ببيند و به كارهاي بزرگ دست يازد و در انديشه ی خويش، خود را كار ساز و سودمند براي جهانيان داند. چشم و گوش و جان و روان فرزند به پدر و مادر وابسته است و اگر پدر و مادر، بزرگ باشند، فرزندان بزرگ را در دامان خود ميپرورند.
در سال 1345، دكتر عيسي صديق كه استاد درس تاريخ فرهنگ بود، با شور و اشتياق خاصي درباره ی اوستا خواني و پهلوي خواني اروپائیان ياد ميكرد و گفت: يك اروپايي براي خواندن سنگ نوشته ی ايراني 30 سال زمان نهاد، و شما كه ايراني هستيد آيا حاضريد براي خودتان سه سال از عمر خود را بگذاريد؟ استاد جنيدي، چون اين سخن بشنيد، با گرمايي كه از نهاد جان و روانش برخاسته بود گفت: استاد مگر فردوسي براي زنده نگهداشتن انديشه و فرهنگ و زبان ايران 30 سال زمان ننهاد؟ مگر استاد دهخدا بيش از 30 سال زمان بر سر فرهنگ ننهاد؟ اكنون برای آن که بدانید جوانان ایرانی 30 سال از زندگی خود را بر سر فرهنگ ایران می نهد، همین جا به شما می گویم :«من، فریدون جنیدی، جوان ايراني، تا پايان زمان خود، زندگي خويش را در راه پژوهش در فرهنگ ايران خواهم افشاند.»
استاد جنيدي معتقد است كه ايرانيان براي آن كه بدانند كيستند و نياكان ارجمندشان در پهنه ی فرهنگ جهاني چه پايگاه داشتهاند، چارهاي ندارند به جز آن كه شاهنامه بخوانند. نوشتهها و يادگارهاي پرارج نياكان ما، گنج آكنده از گوهري است كه ما بر سر آن نشستهايم، اما بايد دانست كه يورش انديشههاي نادرست و فرهنگ ناراست اروپاييان، بيكار نميماند و همواره راهي براي تراويدن به فرهنگ هاي استوار و ريشهدار مييابد و تنها راه پيش گيري از آن، براي ما ايرانيان روي آوردن به فرهنگ پايدار و شكوهمند ايراني است. براي رسيدن به اين آرزو كه ايرانيان شاهنامه بخوانند از سال 1363 تاکنون هفته ای یک روز در بنیاد نیشابور، انجمن شاهنامه خوانی بر پاست. (در سال 1367 یک ایرانی آزاده- مهندس کیخسرو اردشیر زارع- خانه ی خود را در خيابان جلاليه، بالاي دانشگاه تهران به بنياد نيشابور واگذار كرد، كه در آن فعاليت هايي از قبيل شاهنامهخواني، آموزش زبان پهلوي، ارائه كتاب به علاقمندان فرهنگ ايران و… انجام ميگيرد.)
استاد براين باور است كه ايرانيان را ميبايد كه از نو دانشگاهي بنياد نهند كه در آن دانش، براي دانش، آموخته شود نه براي دانشنامه و اين آرزوي استاد است كه شاهنامه در تمام دانشگاه هاي ايران تدريس شود و از واحدهاي آموزشي باشد و استاد از شاهنامه به عنوان بزرگ ترين مكتب در همه جا ياد می كند و معتقد است ايرانيان ميبايد هم چنان كه براي مسجد و تكيه و هيأت جان فشاني ميكنند و افتخاراً به كار ميپردازند، به چنين سازمان هايي كه براي فرهنگ ايران جان ميافشانند نيز ياري رسانند.
و كلام آخر ( برگرفته از فرهنگ واژههاي اوستايي نوشته ی فريدون جنيدي):
جوانان ايران برپاي خيزيد و گرد و غبار روزگار ستمِ جهان خواران را از سر و روي و چشم و گوش خويش بپردازيد و باور كنيد كه خون آن نياكان در رگ هاي شما روان است و مغز و انديشه و اندريافت شما بازمانده و يادگار آن بزرگان است. برپاي خيزيد و فرهنگ خويش را بازشناسيد و جايگاه خويش و كشور خود را در جهان بازيابيد.
و ارزش دست آوردهاي بيشمار فرهنگي پدران و مادران خويش را در پهنه ی ميدان فرهنگ جهاني باز بينيد و در اين زمان كه هياهويي خفيف، از جنبش آبخيزهاي ژرفاي درياي جان ايرانيان بگوش ميرسد، و از همه سو جنبشهاي فرهنگي تازه را پديدار ميآورد… در اين زمان كه بيش از هرزمان جان ايراني را نياز بيداري و آگاهي فراگرفته است، در اين زمين كه پیش از هر زمين ديگر كانون فروزش فرهنگ جهان بوده، در اين سرزمين كه اكنون نيز كانون و ميانهي جهان است… سربلند داريد و به رهاورد هاي گذشته خويش بباليد و پاي بر ستيغ دماوند بگذاريد و از آنجا بنگريد كه نياكانتان چگونه با فروتني و آزادمنشي، جهانيان را به زير بال گسترده ی سيمرغ دانش و هنر و فرهنگ خويش آوردند و به جهانيان راههاي بهتر زيستن، و با آزرم به انديشه ديگران نگريستن را آموختند!
به درستي فريدون جنيدون فردوسي زمان ماست كه ايران زمين را از گرداب نابودي و فراموشي مي رهاند. خداوند اين بزرگ مرد را براي ايران زمين به سلامت نگه دارد