آريو برزن دلاور / يوتاب بانوي قهرمان
در بند پارس به ياد دارد شجاعت و شهامت جوان برومندش آريوبرزن را. سردار بزرگي كه هنگام نزديك شدن اسكندر ملعون و سپاهش به پارس، دليرانه جنگيد. هنگامي كه همه از پيروزي ايران نااميد شده بودند پابرجا ماند و با ياران اندك خود در كنار خواهرش يوتاب با دلاوري مثال زدني جنگيد. جنگي كه مي دانست پيروزي در پي ندارد اما پايداري كرد چون او قهرماني بود كه نام را با افتخار مي خواست همانگونه كه امروز يادش در بين ما ايرانيان با افتخار برده مي شود.
هر چند حماسه در بند پارس با بر زمين ريختن خون آريو برزن، يوتاب و هزاران نفر از جوانان ايران زمين شكل گرفت اما غيرت و پاكي ايراني را به نمايش گذاشت و به همه فهماند هنگام در خطر افتادن سرزمينمان نه تنها مردان ما بلكه زنان تيز چنگ و شير دل به پا مي خيزند و نشان مي دهند عشق به ايران قدرتي چندين برابر مردان را به آنها مي دهد.كهكيلويه و بوير احمد يا افتخار مجسمه اين راد مرد را زينت بخش شهر خود مي كند.
اسكندر مقدوني در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزي در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل يا گوگامل ) و شكست پاياني ايران ، بر بابل و شوش و استخر چيرگي يافت و براي دست يافتن به پارسه ، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد . اسكندر براي فتح پارسه سپاهيان خود را به دو پاره بخش كرد :بخشي به فرماندهي (پارمن يونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوي پارسه روان شد وخود اسكندر با سپاهان سبك اسلحه راه كوهستان (كوه كهكيلويه)رادر پيش گرفت ودر تنگه هاي در بند پارس(برخی آنرا تنگ تك آب وگروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ايرانيان روبرو گرديد.
در جنگ در بندپارس آخرين پاسداران ايران با شماري اندك به فرماندهي آريو برزن دربرابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع كردند وسپاهيان مقدوني را ناچار به پس نشيني نمودند. با وجود آريو برزن وپاسداران تنگه هاي پارس گذشتن سپاهيان اسكندر ازاين تنگه هاي كوهستاني امكان پذير نبود. ازاين رو «اسكندر» به نقشه جنگي ايرانيان درجنگ ترموپيل متوسل شد وبا کمک یک اسیر یونانی از بيراهه وگذراز راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت نگهبانان ايراني رساند وآنان رادر محاصره گرفت.
آريو برزن با 40سوار و5هزار پياده ووارد كردن تلفات سنگين به دشمن ، خط محاصره را شكست وبراي ياري به پاتخت به سوي پارسه شتافت ولي سپاهياني كه به دستور «اسكندر» ازراه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش ازرسيدن او به پايتخت،به پارسه دست يافته بودند.آريو برزن با وجود واژگوني پايتخت ودر حالي كه سخت در تعقيب سپاهيان دشمن بود،حاضر به تسليم نشدوآنقدر درپیكار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او ، همه يارانش از پاي در افتادندوجنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي زير فرمان آريو برزن به خاك افتاده بود.
يوتاب(به معنی درخشنده و بی مانند) خواهر آریو برزن فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.
اسكندر ماند وجنايتهايي كه در ايران انجام داد. مردك بي هنر بي فرهنگ پارسه(تخت جمشيد) زيبا را به آتش كشيد مكاني كه داريوش به فكر ساخت و گسترش آن افتاد نه براي خوشگذراني خود و فرزندانش بلكه براي تجمع همه مليتها و كشورها و همفكري با آنها براي برطرف كردن مشكلات مردمان آن زمان در كشورهاي مختلف. چيزي چون سازمان ملل امروز به همين خاطر از هنرها و فرهنگهاي جوامع مختلف در معماري آن استفاده نمود.
با وجود آنكه اسكندر ملعون چنين جنايتهايي را در ايران و جهان به انجام رساند برخي روشنفكران و كتاب نويسان گذشته و حال او را با ذوالقرنين قرآن مجيد يكي مي دانند ! جاي بسي شگفتي و تأمل است.